Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
مبینا: صبر کنید من زنگ بزنم به خواهردریاحنانه(باترس)
زنگ زد به حنانه ک ورداشت
حنانه:سلام بله؟
مبینا: سلام من مبینا هستم دوست دریا خانوم من چند روز ک ازخارج امدم هرچی زنگ میزنم به دریا گوشیشو ورنمداره شماره رو شمارو داشتم گفتم زنگ بزنم خبری از دریا بگیرم
حنانه: تو نمدونی؟
مبینا: چی رو؟
حنانه:۱ ماه پیش دریا و پسر عمو و دختر عمه هاش تو یک تصادف فوت شدن
گوشی رو مبینا قطع کرد
صدرا: پس ما
دریا: اره
کامیار: ولی عمو به من گفت ک
دریا: مگه عمو دنبال توامد؟
کامیار: اره مگه دنبال توهم امد؟
دریا: اره
صدرا: منم عمو امد دنبالم
بهرام کمند مبینا:(همزمان) ماهم عمو امد دنبالمون
دریا: صبر کن عمو به من گفت زن عمو دماغشو عمل کرده باید برم پیشش
همه: به ماهم همینو گفت
مبینا: منو صدرا همزمان رسیدیم و
کمند: مبینا با عمو امده تکی صدرا هم جداگانه با عمو امده چجوری دوتا عمو
دریا: اصلا اون عمومون نبوده چقدر خنگین شما
کامیار: ما مردیم امدیم اینجا
مات نشسته بودیم اصلا باور نمکردیم
کمند: اگه مردیم چرا تو ایینه دیده میشیم
بهرام: شاید روحمون سرگردونه
کامیار:کمند مگه تو بلاگر نیستی؟
کمند: چرا هستم
کامیار: خب استوری چیزی گذاشتی؟
کمند: نه اینستا برام قطعه
صدرا: خب بلاگری بزن گوگل بیبین اسمی از تو امده یانه؟
کمند سریع زد تو گوگل اسم خودشو ک یکم هنگ کرده بود و گوشی رو پرت کرد به طرفم
کمند: باورم نمیشه(باگریه)
گوشی رو ورداشتم و با چیزی ک دیدم زبونم بند امد اون ما بودیم ک سوخته بودیم و فقط استخون هامون مونده بود
۲۰ دقیقه بود ک همنجوری نشسته بودیم
کامیار: اینجا نوشته کامیار کمند دریا صدرا بهرام مبینا محسن بر اثر تصادف و اتیش سوزی مردن تاریخش مال ۱ ماه پیشه
بهرام:اگه مردیم اینجا چیکار میکنیم
دریا: بیاین فکر کنید شاید اون استخون ها مال نیست شاید این روح داره اذیتمون میکنه
کامیار: نگاه کن این ماشین منه این لباس هایی تو این کیف تویی
همنجور داشت عکس رو نشون میداد ک یک چیزی هایی توجه منو به خودش جلب کرد،گوشی رو ازش گرفتم یک کلید افتاده بود زمین ک شبیه همون کلیدی بود ک از زیرزمین پیدا کرده بود و دومی تاریخ هاا
دریا: بچه ها یک ماه پیش میشه ۲۰۲۴/۷/۱۵ درسته؟
همه:اره
دریا: نگاه کنید جای خونه مامانجون یک عدد هست جلوی در اینا خب عددش ۱۲۰۱ درسته؟
کامیار: خب اره
دریا: حالا اینو برعکس کنیم میشه ۱۰۱۲ دیگ اره
مبینا: اره بگووو
دریا: ما قراره دوماه اینجا باشیم ۱۰۱۲ ضرب ۲ میشه ۲۰۲۴ پلاک خونه چنده؟
صدرا: ۵۵
دریا:۲۰۲۴/۵/۵
کامیار: اگه اینجوری یعنی این تصادف اینده؟
دریا: اره اگه اینی ک میگم درست باشه یعنی این عکس تصادف هنوز اتفاق نیوفتاده...
مبینا: صبر کنید من زنگ بزنم به خواهردریاحنانه(باترس)
زنگ زد به حنانه ک ورداشت
حنانه:سلام بله؟
مبینا: سلام من مبینا هستم دوست دریا خانوم من چند روز ک ازخارج امدم هرچی زنگ میزنم به دریا گوشیشو ورنمداره شماره رو شمارو داشتم گفتم زنگ بزنم خبری از دریا بگیرم
حنانه: تو نمدونی؟
مبینا: چی رو؟
حنانه:۱ ماه پیش دریا و پسر عمو و دختر عمه هاش تو یک تصادف فوت شدن
گوشی رو مبینا قطع کرد
صدرا: پس ما
دریا: اره
کامیار: ولی عمو به من گفت ک
دریا: مگه عمو دنبال توامد؟
کامیار: اره مگه دنبال توهم امد؟
دریا: اره
صدرا: منم عمو امد دنبالم
بهرام کمند مبینا:(همزمان) ماهم عمو امد دنبالمون
دریا: صبر کن عمو به من گفت زن عمو دماغشو عمل کرده باید برم پیشش
همه: به ماهم همینو گفت
مبینا: منو صدرا همزمان رسیدیم و
کمند: مبینا با عمو امده تکی صدرا هم جداگانه با عمو امده چجوری دوتا عمو
دریا: اصلا اون عمومون نبوده چقدر خنگین شما
کامیار: ما مردیم امدیم اینجا
مات نشسته بودیم اصلا باور نمکردیم
کمند: اگه مردیم چرا تو ایینه دیده میشیم
بهرام: شاید روحمون سرگردونه
کامیار:کمند مگه تو بلاگر نیستی؟
کمند: چرا هستم
کامیار: خب استوری چیزی گذاشتی؟
کمند: نه اینستا برام قطعه
صدرا: خب بلاگری بزن گوگل بیبین اسمی از تو امده یانه؟
کمند سریع زد تو گوگل اسم خودشو ک یکم هنگ کرده بود و گوشی رو پرت کرد به طرفم
کمند: باورم نمیشه(باگریه)
گوشی رو ورداشتم و با چیزی ک دیدم زبونم بند امد اون ما بودیم ک سوخته بودیم و فقط استخون هامون مونده بود
۲۰ دقیقه بود ک همنجوری نشسته بودیم
کامیار: اینجا نوشته کامیار کمند دریا صدرا بهرام مبینا محسن بر اثر تصادف و اتیش سوزی مردن تاریخش مال ۱ ماه پیشه
بهرام:اگه مردیم اینجا چیکار میکنیم
دریا: بیاین فکر کنید شاید اون استخون ها مال نیست شاید این روح داره اذیتمون میکنه
کامیار: نگاه کن این ماشین منه این لباس هایی تو این کیف تویی
همنجور داشت عکس رو نشون میداد ک یک چیزی هایی توجه منو به خودش جلب کرد،گوشی رو ازش گرفتم یک کلید افتاده بود زمین ک شبیه همون کلیدی بود ک از زیرزمین پیدا کرده بود و دومی تاریخ هاا
دریا: بچه ها یک ماه پیش میشه ۲۰۲۴/۷/۱۵ درسته؟
همه:اره
دریا: نگاه کنید جای خونه مامانجون یک عدد هست جلوی در اینا خب عددش ۱۲۰۱ درسته؟
کامیار: خب اره
دریا: حالا اینو برعکس کنیم میشه ۱۰۱۲ دیگ اره
مبینا: اره بگووو
دریا: ما قراره دوماه اینجا باشیم ۱۰۱۲ ضرب ۲ میشه ۲۰۲۴ پلاک خونه چنده؟
صدرا: ۵۵
دریا:۲۰۲۴/۵/۵
کامیار: اگه اینجوری یعنی این تصادف اینده؟
دریا: اره اگه اینی ک میگم درست باشه یعنی این عکس تصادف هنوز اتفاق نیوفتاده...
۶.۹k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.