مریم - به نظرت برای چی میخواستن راجب اون جنگل بدونن؟
مریم - به نظرت برای چی میخواستن راجب اون جنگل بدونن؟
علی - نمیدونم مریم جان فقط همین قدر میدونم که به ماجرا مشکوک شدن.
مریم - نه ماعده نه بچه ها هیچ کدومشون نباید از قضیه اون جنگل چیزی بفهمن . خیلی خوب شد که آدرس خونه ماعده رو ندادی و از قضیه جنگل چیزی نگفتی.
علی - آره برای همین قضیه محمد و زینب رو گفتم تا از اون ماجرا سر باز کنم. خدا میدونه که همه این دروغ ها و پنهان کاری هامون برای اوناست. برای اینکه میخوایم اونا سالم بمونن. امیدوارم خدا از گناه هامون و دروغ هامون بگذره چون همه این دروغ ها برای در امان موندن بچه هاست.
مریم - الهی آمین.
آرمیتا - هممون از خونه آقا علی اومده بودیم بیرون. سینا جلوتر از ما میرفت
و بعدش رو کرد سمت ما و گفت شما اینجا وایسید من برم ماشین رو بیارم.
ما هم با تکون دادن سر باهاش موافقت کردیم. یه چند دقیقه شد اما سینا نیومد.
هممون تعجب کرده بودیم برای دیر کردنش.توی همین لحظه دیدیم که سینا وحشت زده و نگران داره با سرعت میاد سمتمون ...
علی - نمیدونم مریم جان فقط همین قدر میدونم که به ماجرا مشکوک شدن.
مریم - نه ماعده نه بچه ها هیچ کدومشون نباید از قضیه اون جنگل چیزی بفهمن . خیلی خوب شد که آدرس خونه ماعده رو ندادی و از قضیه جنگل چیزی نگفتی.
علی - آره برای همین قضیه محمد و زینب رو گفتم تا از اون ماجرا سر باز کنم. خدا میدونه که همه این دروغ ها و پنهان کاری هامون برای اوناست. برای اینکه میخوایم اونا سالم بمونن. امیدوارم خدا از گناه هامون و دروغ هامون بگذره چون همه این دروغ ها برای در امان موندن بچه هاست.
مریم - الهی آمین.
آرمیتا - هممون از خونه آقا علی اومده بودیم بیرون. سینا جلوتر از ما میرفت
و بعدش رو کرد سمت ما و گفت شما اینجا وایسید من برم ماشین رو بیارم.
ما هم با تکون دادن سر باهاش موافقت کردیم. یه چند دقیقه شد اما سینا نیومد.
هممون تعجب کرده بودیم برای دیر کردنش.توی همین لحظه دیدیم که سینا وحشت زده و نگران داره با سرعت میاد سمتمون ...
۴.۰k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.