پارت ۱۰ : Black Woolf
جونگ کوک : اصلا وو کی باشی که بخوام بهت جواب پس بدم که تهیونگ با یه حرکت جونگ کوک رو پرت کرد رو تخت و روش خیمه زد و گفت: من الفاتم فهمیدی ( داد آروم )
جونگ کوک : چی ( کیوت و تعجب کرده )
تهیونگ : تو جفت مقدر شده ی منی ( بم و جذاب )
جونگ کوک : از کجا معلوم داری راست میگی هان
تهیونگ : گرگم داده بی قراری میکنه
جونگ کوک هم این حس رو داشت،ولی نمیخواست به روی خودش بیاره پس بی توجه گفت : اما من همچین حسی ندارم
تهیونگ مطمعن بود که داره دوغ میگه پس گفت : بلاخره حتی اگه به خاطر گرگتم که شده میای ( مهربون )
و پسر رو بغل کرد و عمیق موهاشو بو کشید
جونگ کوک : چیکار میکنی ولم کن
تهیونگ : هر چقدرم خودت و به اون راه بزنی بلاخره میفهمی که تو مال خودمی ( خنده )
جونگ کوک : من مال خودمم اینقدر روی من صفت مالکیت نزار ( آخم کیوت )
تهیونگ موهای پسر رو هم ریخت و گفت : کیوت خوردنی ( لبخند مستطیلی )و بعد لباسشو درست کرد و با جونگ کوک از پله اومدن پایین تهیونگ رو به اولیویا گفت : از تون بابت قهوه ممنونم خانم جئون
اولیویا: خواهش میکنم و تا دم در همراه تهیونگ رفت
بلافاصله بعد از رفتن تهیونگ جونگکوک وسط سالن روی زمین فرود اومد واشکاش با سبقت فرود میومدن روی صورتش
اولیویا و پسر رفتن سمت جونگ کوک اولیویا جونگ کوک رو بغل کرد و محکم زد زیر گریه با همه ی توان گریه میکرد خیلی حالش بد بود چشماش شده بود کاسه ی خون
حرفی نمیزد فقط گریه میکرد
اولیویا فهمید که تهیونگ همه چیز و به جونگ کوک گفته که انقدر حال پسرش بد شد پسرا جونگ کوک رو به اتاقش بردن و جونگ کوک توی بغل جیمین و جیهوپ گریه کرد دیگه اشکاش نمیومدن خیلی حالش بد بود نمیخواست شبش با پسرا خراب شه به لطف اون آلفای پیر خرفت شد اههههههههه
دیگه گریه رو گذاشت کنار و از پسرا معذرت خواست و رفت حموم و گفت تا میره حموم برن پایین و یه چیزی بخورن و یه شیرموز هم واسه ی اون درست کنن
قطره های گرم آب به پوست سردش میخورد
شیراب رو بست شوری قطره های اشک رو میتونست حس کنه بیخیال گریه شد
حموم کرد
اومد بیرون یه سری لباس از توی اتاق لباس برداشت و پوشید جلوی میز توالت نشست و موهاشو خشک کرد شونه کرد و رفت پایین
جونگ،کوک : سلام بچه ها
جیمین و جیهوپ : سلام کوکی
اولیویا:بچه خرگوش حالش خوبه
کوک : بله که خوبه ( مهربون )
جیهوپ : کوک بیا شیرموز
اولیویا : هم برای تو وهم برای پسرا درست کردم
کوک : ممنون مامانی و اولیویا با یه،چشمک به کوک رفت طبقه ی بالا
کوکم رفت پیش پسرا
کوک : بچه ها متاسفم اگه عصرتون رو خراب کردم
جیهوپ : این چه حرفیه
جیمین : کوک چی بهت گفت که اینقدر بهم ریختی
کوک : جفتمه ( با بغض و نفرت )
بچه ها : چی ( تعجبی )
جونگ کوک : چی ( کیوت و تعجب کرده )
تهیونگ : تو جفت مقدر شده ی منی ( بم و جذاب )
جونگ کوک : از کجا معلوم داری راست میگی هان
تهیونگ : گرگم داده بی قراری میکنه
جونگ کوک هم این حس رو داشت،ولی نمیخواست به روی خودش بیاره پس بی توجه گفت : اما من همچین حسی ندارم
تهیونگ مطمعن بود که داره دوغ میگه پس گفت : بلاخره حتی اگه به خاطر گرگتم که شده میای ( مهربون )
و پسر رو بغل کرد و عمیق موهاشو بو کشید
جونگ کوک : چیکار میکنی ولم کن
تهیونگ : هر چقدرم خودت و به اون راه بزنی بلاخره میفهمی که تو مال خودمی ( خنده )
جونگ کوک : من مال خودمم اینقدر روی من صفت مالکیت نزار ( آخم کیوت )
تهیونگ موهای پسر رو هم ریخت و گفت : کیوت خوردنی ( لبخند مستطیلی )و بعد لباسشو درست کرد و با جونگ کوک از پله اومدن پایین تهیونگ رو به اولیویا گفت : از تون بابت قهوه ممنونم خانم جئون
اولیویا: خواهش میکنم و تا دم در همراه تهیونگ رفت
بلافاصله بعد از رفتن تهیونگ جونگکوک وسط سالن روی زمین فرود اومد واشکاش با سبقت فرود میومدن روی صورتش
اولیویا و پسر رفتن سمت جونگ کوک اولیویا جونگ کوک رو بغل کرد و محکم زد زیر گریه با همه ی توان گریه میکرد خیلی حالش بد بود چشماش شده بود کاسه ی خون
حرفی نمیزد فقط گریه میکرد
اولیویا فهمید که تهیونگ همه چیز و به جونگ کوک گفته که انقدر حال پسرش بد شد پسرا جونگ کوک رو به اتاقش بردن و جونگ کوک توی بغل جیمین و جیهوپ گریه کرد دیگه اشکاش نمیومدن خیلی حالش بد بود نمیخواست شبش با پسرا خراب شه به لطف اون آلفای پیر خرفت شد اههههههههه
دیگه گریه رو گذاشت کنار و از پسرا معذرت خواست و رفت حموم و گفت تا میره حموم برن پایین و یه چیزی بخورن و یه شیرموز هم واسه ی اون درست کنن
قطره های گرم آب به پوست سردش میخورد
شیراب رو بست شوری قطره های اشک رو میتونست حس کنه بیخیال گریه شد
حموم کرد
اومد بیرون یه سری لباس از توی اتاق لباس برداشت و پوشید جلوی میز توالت نشست و موهاشو خشک کرد شونه کرد و رفت پایین
جونگ،کوک : سلام بچه ها
جیمین و جیهوپ : سلام کوکی
اولیویا:بچه خرگوش حالش خوبه
کوک : بله که خوبه ( مهربون )
جیهوپ : کوک بیا شیرموز
اولیویا : هم برای تو وهم برای پسرا درست کردم
کوک : ممنون مامانی و اولیویا با یه،چشمک به کوک رفت طبقه ی بالا
کوکم رفت پیش پسرا
کوک : بچه ها متاسفم اگه عصرتون رو خراب کردم
جیهوپ : این چه حرفیه
جیمین : کوک چی بهت گفت که اینقدر بهم ریختی
کوک : جفتمه ( با بغض و نفرت )
بچه ها : چی ( تعجبی )
۱۰.۵k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.