جنگ برای تو ( پارت 9)
سوریو همینجوری به دویدن و گریه کردن ادامه میداد که اصلا نفهمید کِی از قصر خارج شد
انقدری خارج شده بود که به یه جنگل رسید، میخواست دوباره به دویدن ادامه بده که هانبوکش به یه شاخه گیر کرد و افتاد زمین... پاهاش خیلی درد میکرد به حدی که نمیتونست بلند شه
جونگ کوک ویو :
هر چی دنبالش گشتم نتونستم پیداش کنم.... اطراف اقامتگاهو گشتم نمیدونستم انقدر میتونه از اینجا دور بشه... یادم به قولی که بهش دادم افتاد.... گفتم همیشه مراقبشم و نمیذارم گم بشه ولی به قولم عمل نکردم.... من خیلی آدم عوضی ام.... چطور تونستم باهاش اینطوری رفتار کنم.... خیلی دنبالش گشتم، نبود که نبود
رفتم جنگل با اینکه میدونستم اونجا نرفته ولی باز به امید اینکه شاید اونجا باشه رفتم دنبالش.... هرچی نزدیکتر به جنگل میشدم صدای گریه بیشتر میشد.... با خودم گفتم حتما خودشه... به طرف صدا دویدم.... پیداش کردم پیداش کردم
جونگ کوک : سوریوووووو
سوریو : جونگ ک.. کو.. کوک
جونگ کوک: سوریو تکون نخور
سوریو : جونگ کوک من اینجام 😭
جونگ کوک : سوریو چی شده؟ چرا گریه میکنی
سوریو : پاهام..... تکون نمیخوره 😣
جونگ کوک : چیکار کردی با خودت.... بیا بریم
سوریو : نه من نمیخوام بیام قصر
جونگ کوک : مگه دست خودته.... من رو چیزی که مال منه خیلی حساسم، اینو یادت باشه
سوریو : چ... چی
براید استایل بغلش کردو به سمت قصر حرکت کرد
وقتی به قصر رسید پاهاشو که زخمی شده بود پانسمان کرد
جونگ کوک : بهتر شدی
سوریو : اوهوم
جونگ کوک : استراحت کن بهتر میشی
سوریو : منظورت از اون حرفت چی بود؟
جونگ کوک : کدوم ؟
سوریو : همونی که تو جنگل گفتی
جونگ کوک : من خیلی چیزا گفتم کدومو میگی
سوریو : همون آخریه که گفتی روی چیزایی که....
جونگ کوک : آهان... خب مشکلش چی بود؟
سوریو : من منظورتو نفهمیدم
جونگ کوک : منظوری نداشتم واقعا
حالام بخواب هوم!؟
سوریو : باشه شب بخیر
جونگ کوک : شب بخیر
پرش زمانی فردا صبح :
جونگ کوک : سوریوووووو.... بیدار شو دیگه
سوریو : چیه... چی شده
جونگ کوک : تهیونگ میخواد ببینتت... بجنب آماده شو
سوریو : نه... من نمیخوام برم
جونگ کوک : پاشو ببینم
سوریو :ایگوووو... نمیخوام برم ببینمش
جونگ کوک : اگه من بخوام چی
سوریو : پوفففف... باشه
جونگ کوک : آفرین.... پاشو
ندیمه ها اومدن سوریو رو آماده کردن و اون با جونگ کوک به بیرون اقامتگاه جونگ کوک اومدن
یونگی به اقامتگاه جونگ کوک رسید تا تلافی اونروز رو در بیاره که با دیدن جونگ کوک و سوریو سر جاش ایستاد ولی سعی به کنترل کردن خودش داشت و به راهش ادامه داد....
اسلاید دوم لباس سوریو برای رفتن پیش تهیونگ
انقدری خارج شده بود که به یه جنگل رسید، میخواست دوباره به دویدن ادامه بده که هانبوکش به یه شاخه گیر کرد و افتاد زمین... پاهاش خیلی درد میکرد به حدی که نمیتونست بلند شه
جونگ کوک ویو :
هر چی دنبالش گشتم نتونستم پیداش کنم.... اطراف اقامتگاهو گشتم نمیدونستم انقدر میتونه از اینجا دور بشه... یادم به قولی که بهش دادم افتاد.... گفتم همیشه مراقبشم و نمیذارم گم بشه ولی به قولم عمل نکردم.... من خیلی آدم عوضی ام.... چطور تونستم باهاش اینطوری رفتار کنم.... خیلی دنبالش گشتم، نبود که نبود
رفتم جنگل با اینکه میدونستم اونجا نرفته ولی باز به امید اینکه شاید اونجا باشه رفتم دنبالش.... هرچی نزدیکتر به جنگل میشدم صدای گریه بیشتر میشد.... با خودم گفتم حتما خودشه... به طرف صدا دویدم.... پیداش کردم پیداش کردم
جونگ کوک : سوریوووووو
سوریو : جونگ ک.. کو.. کوک
جونگ کوک: سوریو تکون نخور
سوریو : جونگ کوک من اینجام 😭
جونگ کوک : سوریو چی شده؟ چرا گریه میکنی
سوریو : پاهام..... تکون نمیخوره 😣
جونگ کوک : چیکار کردی با خودت.... بیا بریم
سوریو : نه من نمیخوام بیام قصر
جونگ کوک : مگه دست خودته.... من رو چیزی که مال منه خیلی حساسم، اینو یادت باشه
سوریو : چ... چی
براید استایل بغلش کردو به سمت قصر حرکت کرد
وقتی به قصر رسید پاهاشو که زخمی شده بود پانسمان کرد
جونگ کوک : بهتر شدی
سوریو : اوهوم
جونگ کوک : استراحت کن بهتر میشی
سوریو : منظورت از اون حرفت چی بود؟
جونگ کوک : کدوم ؟
سوریو : همونی که تو جنگل گفتی
جونگ کوک : من خیلی چیزا گفتم کدومو میگی
سوریو : همون آخریه که گفتی روی چیزایی که....
جونگ کوک : آهان... خب مشکلش چی بود؟
سوریو : من منظورتو نفهمیدم
جونگ کوک : منظوری نداشتم واقعا
حالام بخواب هوم!؟
سوریو : باشه شب بخیر
جونگ کوک : شب بخیر
پرش زمانی فردا صبح :
جونگ کوک : سوریوووووو.... بیدار شو دیگه
سوریو : چیه... چی شده
جونگ کوک : تهیونگ میخواد ببینتت... بجنب آماده شو
سوریو : نه... من نمیخوام برم
جونگ کوک : پاشو ببینم
سوریو :ایگوووو... نمیخوام برم ببینمش
جونگ کوک : اگه من بخوام چی
سوریو : پوفففف... باشه
جونگ کوک : آفرین.... پاشو
ندیمه ها اومدن سوریو رو آماده کردن و اون با جونگ کوک به بیرون اقامتگاه جونگ کوک اومدن
یونگی به اقامتگاه جونگ کوک رسید تا تلافی اونروز رو در بیاره که با دیدن جونگ کوک و سوریو سر جاش ایستاد ولی سعی به کنترل کردن خودش داشت و به راهش ادامه داد....
اسلاید دوم لباس سوریو برای رفتن پیش تهیونگ
۲۰.۰k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.