پرستار بچم پارت ۴۸
اچا:یسسس بیا با هم بریم
ات:باشه*خنده*
+رفتیم توی آب و آروم توی آب نشستم که یهو آب پاشید توی صورتم
ات:اچاااااا میکشمتتتتت
اچا:تونستییی بیااااا
+داشتیم همدیگه رو خیس میکردیم که یکی پرید توی آب جیهو بود سریع کشیدمش بالا
ات:چیکار میکنی جیهوووو اگه نمیدیدم خفه میشدی
جیهو:یا اوما منم دلم موقاد بیام توی آب
اچا:ات این کیه؟
جیهو:شوما کی باشی که با مامانی من اینجولی حرف میزنی
اچا:*خنده* من دوست مامانیتم اچا
جیهو:اهاااا خاله منم جیهوئم
اچا:خوشبختم آقا کوجولو*خنده*
ات:خببببب الان آب بازی کنیم آقا کوچولو؟
جیهو:الههههه
+داشتیم با همدیگه آب بازی میکردیم و کلی خندیدم که دیدم جیمین و کوک هم اومدن از آب اومدم بیرون و پشت جیمین وایسادم و هولش دادم توی آب
جیمین:اتتتتت*فریاددددد*
ات:اینم عوض اینکه زنگ زدی اچا*خنده*
+با اینکه دلخور بودم ولی دست خودش هم نبود پشت کوک هم وایسادم وسعیتم رو کردم و محکم هولش دادم توی رودخونه
کوک:این دیگه چه کاری بودددد*عربدههههه*
ات:شوخی*قهقه*
_وقتی پرتم کرد توی آب با اینکه اعصبانی بودم ولی
ولی مگه نباید از دستم دلخور باشه؟
با دیدن قهقه زدنش منم خندم گرفت و خندیدم
+ همگی آب بازی کردیم بدون اون میا دلم خیلی خنک شد از آب اومدم بیرون و موهام رو تکون دادم
دیدم جیمین و کوک جذبم شدن وا
اچا اشاره ای بهم کرد نفهمیدم چی میگه که کوک از آب بیرون اومد بیرون دستمو گرفت کشید و برد پشت کلبه
کوک:نمیبینی بدنت پیداس*فریاد*
ات:خب چرا داد میزنی درستش میکنم*اروم*
کوک:همش باید من و عصبیکنی اره؟ خوشت میاد ؟* فریاد*
ات:من کاری نکردم،خواهشا داد نزن میشنوم*اروم*
_هر دفعه باید اعصاب من و بهم بریزه دیگه نتونستم تحمل کنم و لباش و بوسیدم به سینم میزد تا برم کنار ولی بیخیالش نمیشدم نمیخوام مال اون جیمین باشه
بچه های بددددددددددد
ات:باشه*خنده*
+رفتیم توی آب و آروم توی آب نشستم که یهو آب پاشید توی صورتم
ات:اچاااااا میکشمتتتتت
اچا:تونستییی بیااااا
+داشتیم همدیگه رو خیس میکردیم که یکی پرید توی آب جیهو بود سریع کشیدمش بالا
ات:چیکار میکنی جیهوووو اگه نمیدیدم خفه میشدی
جیهو:یا اوما منم دلم موقاد بیام توی آب
اچا:ات این کیه؟
جیهو:شوما کی باشی که با مامانی من اینجولی حرف میزنی
اچا:*خنده* من دوست مامانیتم اچا
جیهو:اهاااا خاله منم جیهوئم
اچا:خوشبختم آقا کوجولو*خنده*
ات:خببببب الان آب بازی کنیم آقا کوچولو؟
جیهو:الههههه
+داشتیم با همدیگه آب بازی میکردیم و کلی خندیدم که دیدم جیمین و کوک هم اومدن از آب اومدم بیرون و پشت جیمین وایسادم و هولش دادم توی آب
جیمین:اتتتتت*فریاددددد*
ات:اینم عوض اینکه زنگ زدی اچا*خنده*
+با اینکه دلخور بودم ولی دست خودش هم نبود پشت کوک هم وایسادم وسعیتم رو کردم و محکم هولش دادم توی رودخونه
کوک:این دیگه چه کاری بودددد*عربدههههه*
ات:شوخی*قهقه*
_وقتی پرتم کرد توی آب با اینکه اعصبانی بودم ولی
ولی مگه نباید از دستم دلخور باشه؟
با دیدن قهقه زدنش منم خندم گرفت و خندیدم
+ همگی آب بازی کردیم بدون اون میا دلم خیلی خنک شد از آب اومدم بیرون و موهام رو تکون دادم
دیدم جیمین و کوک جذبم شدن وا
اچا اشاره ای بهم کرد نفهمیدم چی میگه که کوک از آب بیرون اومد بیرون دستمو گرفت کشید و برد پشت کلبه
کوک:نمیبینی بدنت پیداس*فریاد*
ات:خب چرا داد میزنی درستش میکنم*اروم*
کوک:همش باید من و عصبیکنی اره؟ خوشت میاد ؟* فریاد*
ات:من کاری نکردم،خواهشا داد نزن میشنوم*اروم*
_هر دفعه باید اعصاب من و بهم بریزه دیگه نتونستم تحمل کنم و لباش و بوسیدم به سینم میزد تا برم کنار ولی بیخیالش نمیشدم نمیخوام مال اون جیمین باشه
بچه های بددددددددددد
۳۵.۲k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.