فیک🤍کوک
P8
کم کم عقب رفت
عروسیمون تموم شد و من و کوک قرار شد بریم خونه ای که پدر مادرمون برامون اماده کرده بودن
رسیدیم به خونه
رفتم اتاق تا لباسمو در بیارم ولی هرکاری کردم نتونستم از در رد بشم
اه لعنتی فنر لباسو در اوردم وارد اتاق شدم ولی هرکاری کردم دستم به زیپ لباسم نرسید
یدفعه کوک اومد تو اتاق بالشو برداشت که بره
+ک..کجا میری
_دارم میرم بخوابم
+چیزه میشه بمونی من تنهایی میترسم
_بیخیال
+بد اخلاق لا اقل کمک کن زیپ لباسمو باز کنم
*یه نگاه ترسناک بهم کرد
+باشه باشه نخواستم برو
ا/ت ویو
عوضییی(بیشعور عوضیم خودتی🗿)
یبار تو عمرم ازش کمک خواستما
ایییش باید با همین بخوابم هوففف
خودمو رو تخت پرت کردم و با همون لباس خوابیدم
صبح با صدای ماشینا از خواب پاشدم به دست و پام نگاه کردم فقط لباس زیرم تنم بود
وایی خدا کاری باهام نکرده بعد اینکه خودمو چک کردم یه پیام برام اومد
نگاه کردم کوک بود
صبح وقتی داشتم میرفتم سر کار دیدم که داشتی از عرق میسوختی برای همین لباستو دراوردم کاری باهات نکردم
نگاهتم نکردم راستی خودمونیم با پاهات میتونی یه گاوو له کنیا
خلاصه گفتم بدونی بای بای
عیش مرتیکه ی عنن(خودتی عنتر)
خب من حوصلم سر رفتههه چیکار کنم
وایسا فک کنم مامانم ابرنگمو اینجا گذاشته یسس
دست به کار شدم
ای لعنتی چرا هرکاری می کنم نمی تونم درست بکشمش
صدای در اومد
دویدم رفتم سمت در
+عه اومدیی
_سلام خوبی
+اهم راستی ببینم تو ابرنگ بلدی؟
_یس من برا خودم یه هنرمندیممم
+انقدر ادعا میکنی بیا بکش ببینم
_خب بیار وسایلتو اینجا
نیم ساعت بعد
+مطمئنم این رو تو نکشیدی
_خودم کشیدم
+ا..ای..این خیلیییی محشرههههه تو خیلی خوب می کشیی
_خوشحالی یه شوهر هنرمند نصیبت شده؟
+هنر به چه دردم می خوره کاش یذره مهربون بود
_من مهروبن نیستم،کاش میزاشتم با همون لباسا از گرما ذوب بشی
+باشه باشه مهربون
+فقط یچیزی من بلد نیستم اشپزی کنم
_من چرا باید با تو ازدواج کنم ها نه اشپزی بلدی نه هنری داری نه دستت به پشتت میرسه هعی خدا
+عیشش خودت گشنه میمونی به من چه از بیرون غذا سفارش میدم
_منم میرم بیرون
+باشه برو
+*زیر لب بری دیگه برنگردی
_شنیدم
+گفتم که بشنوی
_هع خدافظ
+ خب منم با خودت ببر سنگدل
_می خوام تنها برم
+باش خدافظ
ا/ت ویو
از اینکه دوست نداره با من بره خیلی ناراحت شدم دیگه نمی بخشمش من الان باید با دوستام میرفتم خوش گذرونی نه اشپزی نه تنها موندن توی خونه من احساس اضافی بودن می کنم
خب شرطططط
۲۴ لایک
کم کم عقب رفت
عروسیمون تموم شد و من و کوک قرار شد بریم خونه ای که پدر مادرمون برامون اماده کرده بودن
رسیدیم به خونه
رفتم اتاق تا لباسمو در بیارم ولی هرکاری کردم نتونستم از در رد بشم
اه لعنتی فنر لباسو در اوردم وارد اتاق شدم ولی هرکاری کردم دستم به زیپ لباسم نرسید
یدفعه کوک اومد تو اتاق بالشو برداشت که بره
+ک..کجا میری
_دارم میرم بخوابم
+چیزه میشه بمونی من تنهایی میترسم
_بیخیال
+بد اخلاق لا اقل کمک کن زیپ لباسمو باز کنم
*یه نگاه ترسناک بهم کرد
+باشه باشه نخواستم برو
ا/ت ویو
عوضییی(بیشعور عوضیم خودتی🗿)
یبار تو عمرم ازش کمک خواستما
ایییش باید با همین بخوابم هوففف
خودمو رو تخت پرت کردم و با همون لباس خوابیدم
صبح با صدای ماشینا از خواب پاشدم به دست و پام نگاه کردم فقط لباس زیرم تنم بود
وایی خدا کاری باهام نکرده بعد اینکه خودمو چک کردم یه پیام برام اومد
نگاه کردم کوک بود
صبح وقتی داشتم میرفتم سر کار دیدم که داشتی از عرق میسوختی برای همین لباستو دراوردم کاری باهات نکردم
نگاهتم نکردم راستی خودمونیم با پاهات میتونی یه گاوو له کنیا
خلاصه گفتم بدونی بای بای
عیش مرتیکه ی عنن(خودتی عنتر)
خب من حوصلم سر رفتههه چیکار کنم
وایسا فک کنم مامانم ابرنگمو اینجا گذاشته یسس
دست به کار شدم
ای لعنتی چرا هرکاری می کنم نمی تونم درست بکشمش
صدای در اومد
دویدم رفتم سمت در
+عه اومدیی
_سلام خوبی
+اهم راستی ببینم تو ابرنگ بلدی؟
_یس من برا خودم یه هنرمندیممم
+انقدر ادعا میکنی بیا بکش ببینم
_خب بیار وسایلتو اینجا
نیم ساعت بعد
+مطمئنم این رو تو نکشیدی
_خودم کشیدم
+ا..ای..این خیلیییی محشرههههه تو خیلی خوب می کشیی
_خوشحالی یه شوهر هنرمند نصیبت شده؟
+هنر به چه دردم می خوره کاش یذره مهربون بود
_من مهروبن نیستم،کاش میزاشتم با همون لباسا از گرما ذوب بشی
+باشه باشه مهربون
+فقط یچیزی من بلد نیستم اشپزی کنم
_من چرا باید با تو ازدواج کنم ها نه اشپزی بلدی نه هنری داری نه دستت به پشتت میرسه هعی خدا
+عیشش خودت گشنه میمونی به من چه از بیرون غذا سفارش میدم
_منم میرم بیرون
+باشه برو
+*زیر لب بری دیگه برنگردی
_شنیدم
+گفتم که بشنوی
_هع خدافظ
+ خب منم با خودت ببر سنگدل
_می خوام تنها برم
+باش خدافظ
ا/ت ویو
از اینکه دوست نداره با من بره خیلی ناراحت شدم دیگه نمی بخشمش من الان باید با دوستام میرفتم خوش گذرونی نه اشپزی نه تنها موندن توی خونه من احساس اضافی بودن می کنم
خب شرطططط
۲۴ لایک
۱۶.۹k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.