فیک:"بزار نجاتت بدم"۱۱
《علامت ها:
_ا.ت
×(این علامت برای افراد نامشخص یا سیاهی لشکر استفاده میشه)》
÷دکتر؟ اینو توی دست همونی که قلبشو به خانم کیم داد همراه با فرم اهدای عضو بود... چیکارش کنم؟
٪بزار ببینم...نوشته روش...برای کیم ا.ت! بزار هر وقت خانم کیم بهوش اومدن بده تا بخونن
÷چشم
.
.
.
(در زمان بودن ا.ت در اتاق عمل)
همینجوری که پاهاشو تکون میداد دم در اتاق عمل نشسته بود و منتظر بیرون اومدن دکترا بود.
٪گلوله سمی بوده...فکر نکنم کاری از دستمون بر بیاد! مگه اینکه...
÷مگه اینکه چی؟
٪یه کیس اورژانسی برای پیوند پیدا کنیم
÷آخه دکتر توی یه ربع نیم ساعت چجورییه کیس برای پیوند پیدا کنیم!
٪میدونم نشدنیه...فقط یه معجزه لازمه تا این دختر زنده بمونه!
بعد شنیدن حرفای دکتر و پرستار کل امیدشو از دست داد و مثل یه پسر بچهی کوچولو شروع به گریه کردن کرد...
بعد مدت کوتاهی سرشو بلند کرد لبخند تلخی زد
×درسته...همهی اینا تقصیر منه...خودم باید درستش کنم...
دستشو توی جیبش کرد و دفترچهی کوچیکشو درآورد.
یه قلم که بهش وصل کرده بود رو ازش جدا کرد و شروع کرد به نوشتن:
ا.تی عزیز
امیدوارم قبل مرگم من رو بخاطر تمام اشتباهاتم و کارایی که باهات کردم ببخشی
اگه من نبود هیچوقت این اتفاقات تلخ برای تو و یونگی رقم نمیخورد..!
گمونم اصلا بدنیا اومدن من اشتباه بود!
باید همون موقع که پدر مادرم منو ول کردن منو به عموم آقای مین سپردن میمردم
از همون موقع که خانوادهی مین منو عین بچهی خودشون بزرگ میکردنو من جای یونگی رو گرفته بودم خودم این زندگی نکبت بارو تموم میکردم و همه رو از دست خودم نجاتت میدادم
ولی این کارو نکردم!
به یونگی بگو که برای این همه دردسری که براش درست کردم ازش معذرت میخوام و امیدوارم با تو زندگی خوبی رو شروع کنه
خوب از قلبم محافظت کن!
جانگ هوسوک...
.
.
.
ا.ت نامهی به خون آغشته شدهی هوسوک رو توی بغلش گرفت و اون نامه دوباره با قطرات اشک ا.ت مرطوب شد
_نه هوسوک...نه! تو مقصر نبودی لعنتی...توی عوضی از همهی این جهان بی گناه تر بودی..!
.
.
.
계속
_ا.ت
×(این علامت برای افراد نامشخص یا سیاهی لشکر استفاده میشه)》
÷دکتر؟ اینو توی دست همونی که قلبشو به خانم کیم داد همراه با فرم اهدای عضو بود... چیکارش کنم؟
٪بزار ببینم...نوشته روش...برای کیم ا.ت! بزار هر وقت خانم کیم بهوش اومدن بده تا بخونن
÷چشم
.
.
.
(در زمان بودن ا.ت در اتاق عمل)
همینجوری که پاهاشو تکون میداد دم در اتاق عمل نشسته بود و منتظر بیرون اومدن دکترا بود.
٪گلوله سمی بوده...فکر نکنم کاری از دستمون بر بیاد! مگه اینکه...
÷مگه اینکه چی؟
٪یه کیس اورژانسی برای پیوند پیدا کنیم
÷آخه دکتر توی یه ربع نیم ساعت چجورییه کیس برای پیوند پیدا کنیم!
٪میدونم نشدنیه...فقط یه معجزه لازمه تا این دختر زنده بمونه!
بعد شنیدن حرفای دکتر و پرستار کل امیدشو از دست داد و مثل یه پسر بچهی کوچولو شروع به گریه کردن کرد...
بعد مدت کوتاهی سرشو بلند کرد لبخند تلخی زد
×درسته...همهی اینا تقصیر منه...خودم باید درستش کنم...
دستشو توی جیبش کرد و دفترچهی کوچیکشو درآورد.
یه قلم که بهش وصل کرده بود رو ازش جدا کرد و شروع کرد به نوشتن:
ا.تی عزیز
امیدوارم قبل مرگم من رو بخاطر تمام اشتباهاتم و کارایی که باهات کردم ببخشی
اگه من نبود هیچوقت این اتفاقات تلخ برای تو و یونگی رقم نمیخورد..!
گمونم اصلا بدنیا اومدن من اشتباه بود!
باید همون موقع که پدر مادرم منو ول کردن منو به عموم آقای مین سپردن میمردم
از همون موقع که خانوادهی مین منو عین بچهی خودشون بزرگ میکردنو من جای یونگی رو گرفته بودم خودم این زندگی نکبت بارو تموم میکردم و همه رو از دست خودم نجاتت میدادم
ولی این کارو نکردم!
به یونگی بگو که برای این همه دردسری که براش درست کردم ازش معذرت میخوام و امیدوارم با تو زندگی خوبی رو شروع کنه
خوب از قلبم محافظت کن!
جانگ هوسوک...
.
.
.
ا.ت نامهی به خون آغشته شدهی هوسوک رو توی بغلش گرفت و اون نامه دوباره با قطرات اشک ا.ت مرطوب شد
_نه هوسوک...نه! تو مقصر نبودی لعنتی...توی عوضی از همهی این جهان بی گناه تر بودی..!
.
.
.
계속
۵۱.۰k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.