پارت ۱۹:)
پارت ۱۹:)
رسیدیم فرودگاه
کوک : خب خدافظ
بغلش کردم
من : خداااااافظ
کوک : 🤚
جونگ کوک
سوار ماشین شدم رسیدم خونه
نشستم رو مبل
کوک : هووووف قراره چند سال ا.ت و نبینم ? شاید سه چهار سالی باشه خب من چیکار کنم بدون اونننننن
رو مبل خوابم برد..... بیدار شدم ا.ت و صدا کردم جواب نداد یهو یادم افتاد اون رفته امریکا
کوک : آاااا خدا چرا انقدر سخته رفتم آشپزخونه آب خوردم و رفتم بیرون هوا بخورم
من
به ادرسی که داداشم (هیون) فرستاده بود رفتم
در زدم
هیون : ااااا ا.ت سلام خوش اومدی
من : سلام مرسی
هیون : بیا تو
رفتم تو خونش خیلی کثیف بود اصن به خونش نمیرسه
هیون : بشین
نشستم
من : داداش خونت خیلی کثیفه چرا تمیز نمیکنی
هیون : کثیف؟ کجاش کثیفه خیلی هم تمیزه
من :😐....
هیون : اها راستی اتاقت و بهت نشون ندادم
هیون : این اتاقته
درشو باز کردم همه چی توت فرنگی ای و صورتی بود حتی لامپ
من : این احیانا قبلا اتاق دختر بچه ۴ ساله نبوده
هیون : چی نههه من اینو تو این چند روز برای تو درس کردم
من : مگه من ۴ سالمه مثلا ۲۰ سالمه اخه صورتییییی
هیون : فک میکردم همه دخترا صورتی میدوستن
من : فکرتو عوض کن
هیون : حالا برو تو بعدا عوضش میکنیم
من : خداااااا
رفتم تو خیلی خوابم میومد و خوابیدم
هیون : بیدار شو نکبت ۴ ساعته دارم صدات میکنه بیدار نشی با دمپایی میزنم تو دهنت د بیدار شو پدصگ بیدار شووووووووووووووووووووو
من : ااااا چیه چی شده اینجا کجاش چرا من اینجام ماااامان
هیون : چتهعععه بیدار نمیشی چرا
من : احساس کردم جنگ شده
هیون : پاشووووو
من : باشه باشه آرام باش پا شدم
هیون : بیا شام
من : چرا شبیه مامانا شدی با اون ملاقه
هیون : هرچی
رفتم رو صندلی نشستم
هیون : همون جوری نشین پدصگ بیا اینارو بیار
من : هووووف باشه
.....
شرو کردم خوردن
هیون : چرا همانند گاو غذا میخوری
من : چه جوری میخورم مگه
هیون : ولش کن بخور
تموم تا پارت بعدی بای🐰🍓
رسیدیم فرودگاه
کوک : خب خدافظ
بغلش کردم
من : خداااااافظ
کوک : 🤚
جونگ کوک
سوار ماشین شدم رسیدم خونه
نشستم رو مبل
کوک : هووووف قراره چند سال ا.ت و نبینم ? شاید سه چهار سالی باشه خب من چیکار کنم بدون اونننننن
رو مبل خوابم برد..... بیدار شدم ا.ت و صدا کردم جواب نداد یهو یادم افتاد اون رفته امریکا
کوک : آاااا خدا چرا انقدر سخته رفتم آشپزخونه آب خوردم و رفتم بیرون هوا بخورم
من
به ادرسی که داداشم (هیون) فرستاده بود رفتم
در زدم
هیون : ااااا ا.ت سلام خوش اومدی
من : سلام مرسی
هیون : بیا تو
رفتم تو خونش خیلی کثیف بود اصن به خونش نمیرسه
هیون : بشین
نشستم
من : داداش خونت خیلی کثیفه چرا تمیز نمیکنی
هیون : کثیف؟ کجاش کثیفه خیلی هم تمیزه
من :😐....
هیون : اها راستی اتاقت و بهت نشون ندادم
هیون : این اتاقته
درشو باز کردم همه چی توت فرنگی ای و صورتی بود حتی لامپ
من : این احیانا قبلا اتاق دختر بچه ۴ ساله نبوده
هیون : چی نههه من اینو تو این چند روز برای تو درس کردم
من : مگه من ۴ سالمه مثلا ۲۰ سالمه اخه صورتییییی
هیون : فک میکردم همه دخترا صورتی میدوستن
من : فکرتو عوض کن
هیون : حالا برو تو بعدا عوضش میکنیم
من : خداااااا
رفتم تو خیلی خوابم میومد و خوابیدم
هیون : بیدار شو نکبت ۴ ساعته دارم صدات میکنه بیدار نشی با دمپایی میزنم تو دهنت د بیدار شو پدصگ بیدار شووووووووووووووووووووو
من : ااااا چیه چی شده اینجا کجاش چرا من اینجام ماااامان
هیون : چتهعععه بیدار نمیشی چرا
من : احساس کردم جنگ شده
هیون : پاشووووو
من : باشه باشه آرام باش پا شدم
هیون : بیا شام
من : چرا شبیه مامانا شدی با اون ملاقه
هیون : هرچی
رفتم رو صندلی نشستم
هیون : همون جوری نشین پدصگ بیا اینارو بیار
من : هووووف باشه
.....
شرو کردم خوردن
هیون : چرا همانند گاو غذا میخوری
من : چه جوری میخورم مگه
هیون : ولش کن بخور
تموم تا پارت بعدی بای🐰🍓
۱۹۰.۷k
۰۶ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.