black dream p43
با صدای زنگ سرش چرخید
عصبی نفسی کشید که ات از زیر دستش در رفت
" من...من برات میارم " a,t
گوشی رو دستش داد و سریع وارد سرویس شد
صورت گل افتادش رو میون دست هاش گرفت و سعی کرد نفس هاش رو ملایم کنه ، چقدر بی پروا حرف زده بود
انگار نه انگار با خودش عهد بسته بود تا آخر عمر عاشق نشه
کمی که آروم شد ، از سرویس خارج شد و سمت میز رفت
نشست و کاسه سوپی جلوی خودش گذاشت و خورد
سمت پله ها رفت و بعد از رسیدن به در اتاق ، آروم بازش کرد
کوک که متوجه حضورش شده بود چشمای به خون نشسته اش رو باز کرد
ات که نزدیکش رفته بود تا نگاهی به بخیه هاش بندازه با دیدن چشمای باز کوک دستش رو سریع عقب کشید و صورت گل انداختش رو چرخوند
مچ دستش رو گرفت و به آغوشش گرفت
از خجالت قرمز شد و سعی کرد فاصله بین این فاصله صفر کیلومتری بندازه
اما مگه میشد؟ انقدر سفت بغلش کرده بود هر کی نمی دونست می گفت قراره فرار کنه .
دستی میون موهای آبی روشنش کشید و با تنفس موهاش پلک هاش کم کم بسته شد و با صدای خسته ای لب زد
" پیشم بخواب ، از خستگی چشمات قرمزه " jk
"اما تو چرا چشمات قرمزه ؟ خوب بودی که !" a,t
بینیش روی فرق سر دختر تکون خورد و حلقه دستاش آزادی بینشون رو گرفت
" خودت میگی خوب بودم ، حال من بستگی داره به تو" jk
"چیزی شده؟ درد داری؟" a,t
تا خواست چیزی بگه سریع روی تخت نشست و دستی روی شونه هاش گذاشت
" بخواب تا یه نگاه بهش بندازم کوک ، استراحت نکردی ممکنه باز بشه " jk
چیزی نگفت و با چشمای خسته به حرکات با ظرافت این موجود کوچولو خیره شد
آروم خون های دورش رو پاک کرد که متوجه گرمای بدنش شد ، دستی روی پیشونی کوک گذاشت
طاقتش طاق شد و کمرش رو گرفت و وحشیانه روی تخت پرتش کرد و روش خیمه زد
دستی روی شکم تختش گذاشت و روی صورتش خم شد و با لحن خماری لب زد
"تو میدونی لمس کردن یه پسر تنها عواقب خوبی نداره؟" jk
"منظورت چیه؟" a,t
دستش کم کم بالا میومد و ذره ذره ی این تن دست نخورده رو فتح میکرد
" یعنی اینکه ، یکی اینطوری بدنتو لمس کنه، همین قدر ظریف و تحریک کننده!" jk
آب دهنش رو قورت داد و خواست دستش رو پس بزنه که انگشتاش محکم فشار داد
"وقتشه یه چیزیو ازت بگیرم " jk
"چیو؟" a,t
"یه چیزی که تورو تا ابد مال من میکنه"jk
تولدت مبارککک ببخشید دیر دیدم🥲🫂
عصبی نفسی کشید که ات از زیر دستش در رفت
" من...من برات میارم " a,t
گوشی رو دستش داد و سریع وارد سرویس شد
صورت گل افتادش رو میون دست هاش گرفت و سعی کرد نفس هاش رو ملایم کنه ، چقدر بی پروا حرف زده بود
انگار نه انگار با خودش عهد بسته بود تا آخر عمر عاشق نشه
کمی که آروم شد ، از سرویس خارج شد و سمت میز رفت
نشست و کاسه سوپی جلوی خودش گذاشت و خورد
سمت پله ها رفت و بعد از رسیدن به در اتاق ، آروم بازش کرد
کوک که متوجه حضورش شده بود چشمای به خون نشسته اش رو باز کرد
ات که نزدیکش رفته بود تا نگاهی به بخیه هاش بندازه با دیدن چشمای باز کوک دستش رو سریع عقب کشید و صورت گل انداختش رو چرخوند
مچ دستش رو گرفت و به آغوشش گرفت
از خجالت قرمز شد و سعی کرد فاصله بین این فاصله صفر کیلومتری بندازه
اما مگه میشد؟ انقدر سفت بغلش کرده بود هر کی نمی دونست می گفت قراره فرار کنه .
دستی میون موهای آبی روشنش کشید و با تنفس موهاش پلک هاش کم کم بسته شد و با صدای خسته ای لب زد
" پیشم بخواب ، از خستگی چشمات قرمزه " jk
"اما تو چرا چشمات قرمزه ؟ خوب بودی که !" a,t
بینیش روی فرق سر دختر تکون خورد و حلقه دستاش آزادی بینشون رو گرفت
" خودت میگی خوب بودم ، حال من بستگی داره به تو" jk
"چیزی شده؟ درد داری؟" a,t
تا خواست چیزی بگه سریع روی تخت نشست و دستی روی شونه هاش گذاشت
" بخواب تا یه نگاه بهش بندازم کوک ، استراحت نکردی ممکنه باز بشه " jk
چیزی نگفت و با چشمای خسته به حرکات با ظرافت این موجود کوچولو خیره شد
آروم خون های دورش رو پاک کرد که متوجه گرمای بدنش شد ، دستی روی پیشونی کوک گذاشت
طاقتش طاق شد و کمرش رو گرفت و وحشیانه روی تخت پرتش کرد و روش خیمه زد
دستی روی شکم تختش گذاشت و روی صورتش خم شد و با لحن خماری لب زد
"تو میدونی لمس کردن یه پسر تنها عواقب خوبی نداره؟" jk
"منظورت چیه؟" a,t
دستش کم کم بالا میومد و ذره ذره ی این تن دست نخورده رو فتح میکرد
" یعنی اینکه ، یکی اینطوری بدنتو لمس کنه، همین قدر ظریف و تحریک کننده!" jk
آب دهنش رو قورت داد و خواست دستش رو پس بزنه که انگشتاش محکم فشار داد
"وقتشه یه چیزیو ازت بگیرم " jk
"چیو؟" a,t
"یه چیزی که تورو تا ابد مال من میکنه"jk
تولدت مبارککک ببخشید دیر دیدم🥲🫂
۴۵.۴k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.