مدرسه پر دردسر💙
مدرسه پر دردسر💙
ا/ت:من هیجایی نمیرم اصلا صبرکن بینم تو ک از آدم کشتن بدت می اومد چی شد الان اینجوری شدی
کوک:از جام بلند شدم تیشرت تنم نبود وقتی منو لخت دید تعجب کرد موهام بلند و تتو های روی دستم و زخم روی صورتم خونه تاریک بود ولی نور تلوزیون و نور ماه و نور لامپ بیرون خونه رو روشن تر کرده بود رفتم سمتش خنده وحشتناکی کردم
ا/ت:واقعا کوکی ک من میشناختم نبود
اومد سمتم ی ذره خم شد روی صورتم
کوک:چیه اومدی اینجا خاطره هارو زنده کنی قبول ک پدرم پدرت رو کشت مگهتقصیر من بود هاااا تقصیر من بوددد
ا/ت:من تاوان کار پدر تو رو دادم و توهم تاوان کار پدرت رو بچه ها همیشه پس میدن
کوک:خنده وحشتناکی کردم دوباره و ی دفعه پوکر شدم دوباره سرم رو خم کردم روی صورتش خیلی آروم شروع کردم حرف زدن
اره راس میگی تاوانش رو ما باید پس بدیم برای اون تاوانه ک من الان توی این وضعم برو فقط ا/ت برو بلایی سرت میارم برو
ا/ت: ی بار گفتم جایی نمیرم الکی اینجا نیومدم چیه میخوای بکشی خوب بکش میدونی ک من ترسی برای مردن و چیزی برای از دست دادن ندارم پس بکش ولی قبلش گوش کن
معذرت میخوام ک همچین کاری کردم نباید با احساسات تو بازی میکردم چند سال پیش پسری منو گول زد و تمام احساسم رو ب بازی گرف من احمق فک میکردم همه پسرا شبیه همن و باتو همچین کاری پستی انجام دادم با معذرت خواهی هیچی برنمیگرده ولی
از کمر کوک کُلت رو برداشتم و گذاشتم توی دستش ک سریع برگشت سمتم سر کُلت رو گذاشتم روی پیشونیم
ولی با کشتن من آروم میشی میدونم بزن بزن
ن وایسا دستش رو آوردم پایین و گذاشتم لوله کلت رو روی قلبم حالا بزن قلبت آتیش گرفته خورد شد با پاره کردن قلبم خوب میشی
بزن جئون بزن
کوک: دستم میلرزید نمیدونستم چیکار کنم خیلی خنثی داشت نگام میکرد این این کاراشه ک نمیتونم بهش حمله کنم چون نترسه روحم ازش میترسه قلبم شروع کرد تند تند زدن دوباره حسش کردم نمیتونستم همچین کاری کنم با زور کلت رو پرت کردم
برو ا/ت باشه بخشیدم فقط برو لطفا برو
ا/ت:از همون پنجره ک اومده رفتمبیرون
پارت سی💙🌚
ا/ت:من هیجایی نمیرم اصلا صبرکن بینم تو ک از آدم کشتن بدت می اومد چی شد الان اینجوری شدی
کوک:از جام بلند شدم تیشرت تنم نبود وقتی منو لخت دید تعجب کرد موهام بلند و تتو های روی دستم و زخم روی صورتم خونه تاریک بود ولی نور تلوزیون و نور ماه و نور لامپ بیرون خونه رو روشن تر کرده بود رفتم سمتش خنده وحشتناکی کردم
ا/ت:واقعا کوکی ک من میشناختم نبود
اومد سمتم ی ذره خم شد روی صورتم
کوک:چیه اومدی اینجا خاطره هارو زنده کنی قبول ک پدرم پدرت رو کشت مگهتقصیر من بود هاااا تقصیر من بوددد
ا/ت:من تاوان کار پدر تو رو دادم و توهم تاوان کار پدرت رو بچه ها همیشه پس میدن
کوک:خنده وحشتناکی کردم دوباره و ی دفعه پوکر شدم دوباره سرم رو خم کردم روی صورتش خیلی آروم شروع کردم حرف زدن
اره راس میگی تاوانش رو ما باید پس بدیم برای اون تاوانه ک من الان توی این وضعم برو فقط ا/ت برو بلایی سرت میارم برو
ا/ت: ی بار گفتم جایی نمیرم الکی اینجا نیومدم چیه میخوای بکشی خوب بکش میدونی ک من ترسی برای مردن و چیزی برای از دست دادن ندارم پس بکش ولی قبلش گوش کن
معذرت میخوام ک همچین کاری کردم نباید با احساسات تو بازی میکردم چند سال پیش پسری منو گول زد و تمام احساسم رو ب بازی گرف من احمق فک میکردم همه پسرا شبیه همن و باتو همچین کاری پستی انجام دادم با معذرت خواهی هیچی برنمیگرده ولی
از کمر کوک کُلت رو برداشتم و گذاشتم توی دستش ک سریع برگشت سمتم سر کُلت رو گذاشتم روی پیشونیم
ولی با کشتن من آروم میشی میدونم بزن بزن
ن وایسا دستش رو آوردم پایین و گذاشتم لوله کلت رو روی قلبم حالا بزن قلبت آتیش گرفته خورد شد با پاره کردن قلبم خوب میشی
بزن جئون بزن
کوک: دستم میلرزید نمیدونستم چیکار کنم خیلی خنثی داشت نگام میکرد این این کاراشه ک نمیتونم بهش حمله کنم چون نترسه روحم ازش میترسه قلبم شروع کرد تند تند زدن دوباره حسش کردم نمیتونستم همچین کاری کنم با زور کلت رو پرت کردم
برو ا/ت باشه بخشیدم فقط برو لطفا برو
ا/ت:از همون پنجره ک اومده رفتمبیرون
پارت سی💙🌚
۸.۶k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.