فیک That's everything to me🤍🧚🏻♀️پارت¹⁵
کوک « خیلی نگرانت بود عین گاو گریه میکرد....دلم براش سوخت اوردمش ببینتت....
آیو « گاو؟؟؟؟خودتی موزی
میا « نچ نچ....خب قربون اون چشمای قشنگت برم گریه نکن ببین حالم خوبه
کوک و تهیونگ « عوقققق (0_0)
میا « کلی با کوک و آیو اینا خندیدیم.....فکر میکردم فقط آیو بینشون خوبه اما کوک و تهیونگ هم زیاد سرد نبودن....مخصوص کوک با اون خنده های شیرینش....آیو و کوک رفتن و منو تهیونگ هم رفتیم تو اتاق هامون....اینقدر خسته بودم که خیلی زود خوابم برد....
تهیونگ « با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم....دست و صورتم رو شستم و رفتم پایین....آجوما....میا کوش؟
آجوما « بله ارباب جوان....ایشون هنوز خوابن
تهیونگ « خرس.....هوم مرسی....رفتم بالا....اول در زدم اما کسی نیومد...بعدش در رو باز کردم و دیدم عین جوجه ها خوابیده.....رفتم نزدیک و روی تخت نشستم....میا....خانم گوجه ای....پاشو دیرمون میشه.....هعیییییی خرسیییییییی
میا « سیخ از جام بلند شدم.....چی شده
تهیونگ « آماده شو پاشو بریم مدرسه.....
میا « تازه به خودم اومدم....وقتی از خواب بیدار میشم شبیه هیولا ها هستم....بالشتم رو پرت کردم طرفش....برو بیرونننننننن
تهیونگ « آخخخ گوشم کر شد....نمیدونم چطور خودم رو پرت کردم بیرون....چون اگه بیشتر میموندم ممکن بود تخت رو پرت کنه سمتم.....
میا « وای وای آبروم رفتتتتتت.....ای خدااااااا.....سرم رو زدم تو میز.....خیلی دردم گرفت....پاشدم صورتم رو شستم و فرم جدیدم رو نگاه کردم....هوم بد نبود....لباسم رو پوشیدم و رفتم پایین....تمام مدتی که سر میز صبحانه بودیم سرم پایین بود......عجب سوتی داده بودم....هعیییییی.....
تهیونگ « با دیدن حرکات میا خنده ام گرفته بود.....بزور خنده ام رو کنترل کردم و بلند شدم.....اگه غذاتو خوردی بریم....
میا « هان....چیزه اره خوردم....اما خودم میرم
تهیونگ « حوصله کل کل کردن نداشتم برای همین کیفم رو دادم دست یه جین و دست میا رو گرفتم و دنبال خوردم کشوندم.....درسته اولش مقاومت کرد اما بعدش عین بچه آدم رفت نشست تو ماشین.....
میا « عین بز منو کشید برد...اینقدر از دستش عصبانی بودم که دلم میخواست نصفش کنم....اما فعلا زور اون بیشتر بود...داشتم با گوشیم بازی میکردم که یه جین اومد و در گوشم گفت
یه جین « به نظرم اینقدر باهاش لجبازی نکن....اون که آخر کار خودشو میکنه.....تهیونگ عصبانی خیلی ترسناکه ها
میا « نگران نباش من دفاع شخصی بلدم......نمیتونه کاری کنه....
یه جین « هر جور مایلی بانو.....
تهیونگ « توی راه هیچ حرفی نزدیم و وقتی رسیدیم مدرسه بدون توجه به میا از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت کلاسمون.....ایو و کوک هم هنوز نیومده بودن
آیو « گاو؟؟؟؟خودتی موزی
میا « نچ نچ....خب قربون اون چشمای قشنگت برم گریه نکن ببین حالم خوبه
کوک و تهیونگ « عوقققق (0_0)
میا « کلی با کوک و آیو اینا خندیدیم.....فکر میکردم فقط آیو بینشون خوبه اما کوک و تهیونگ هم زیاد سرد نبودن....مخصوص کوک با اون خنده های شیرینش....آیو و کوک رفتن و منو تهیونگ هم رفتیم تو اتاق هامون....اینقدر خسته بودم که خیلی زود خوابم برد....
تهیونگ « با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم....دست و صورتم رو شستم و رفتم پایین....آجوما....میا کوش؟
آجوما « بله ارباب جوان....ایشون هنوز خوابن
تهیونگ « خرس.....هوم مرسی....رفتم بالا....اول در زدم اما کسی نیومد...بعدش در رو باز کردم و دیدم عین جوجه ها خوابیده.....رفتم نزدیک و روی تخت نشستم....میا....خانم گوجه ای....پاشو دیرمون میشه.....هعیییییی خرسیییییییی
میا « سیخ از جام بلند شدم.....چی شده
تهیونگ « آماده شو پاشو بریم مدرسه.....
میا « تازه به خودم اومدم....وقتی از خواب بیدار میشم شبیه هیولا ها هستم....بالشتم رو پرت کردم طرفش....برو بیرونننننننن
تهیونگ « آخخخ گوشم کر شد....نمیدونم چطور خودم رو پرت کردم بیرون....چون اگه بیشتر میموندم ممکن بود تخت رو پرت کنه سمتم.....
میا « وای وای آبروم رفتتتتتت.....ای خدااااااا.....سرم رو زدم تو میز.....خیلی دردم گرفت....پاشدم صورتم رو شستم و فرم جدیدم رو نگاه کردم....هوم بد نبود....لباسم رو پوشیدم و رفتم پایین....تمام مدتی که سر میز صبحانه بودیم سرم پایین بود......عجب سوتی داده بودم....هعیییییی.....
تهیونگ « با دیدن حرکات میا خنده ام گرفته بود.....بزور خنده ام رو کنترل کردم و بلند شدم.....اگه غذاتو خوردی بریم....
میا « هان....چیزه اره خوردم....اما خودم میرم
تهیونگ « حوصله کل کل کردن نداشتم برای همین کیفم رو دادم دست یه جین و دست میا رو گرفتم و دنبال خوردم کشوندم.....درسته اولش مقاومت کرد اما بعدش عین بچه آدم رفت نشست تو ماشین.....
میا « عین بز منو کشید برد...اینقدر از دستش عصبانی بودم که دلم میخواست نصفش کنم....اما فعلا زور اون بیشتر بود...داشتم با گوشیم بازی میکردم که یه جین اومد و در گوشم گفت
یه جین « به نظرم اینقدر باهاش لجبازی نکن....اون که آخر کار خودشو میکنه.....تهیونگ عصبانی خیلی ترسناکه ها
میا « نگران نباش من دفاع شخصی بلدم......نمیتونه کاری کنه....
یه جین « هر جور مایلی بانو.....
تهیونگ « توی راه هیچ حرفی نزدیم و وقتی رسیدیم مدرسه بدون توجه به میا از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت کلاسمون.....ایو و کوک هم هنوز نیومده بودن
۷۴.۴k
۲۸ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.