تهیونگ( دیدار آخر) p1
( ویو ا. ت)
از خواب بیدار شدم داخل یک اتاق تاریک بودم
بعد چند دقیقه چندتا نگهبان وارد اتاق شدن پشت سر اونا یک پسر جذاب بود نگهبانا اون رو تهیونگ صدا می کردن بعد پسره گفت(اه مگه اسم نداشت🤣)
تهیونگ: اسمت چیه
ا. ت:.......
تهیونگ: گفتم اسمت چیه
( با داد)
(ویو ا. ت)
اسمم ا. ت هستش
تهیونگ:خوب ا. ت تو دیگه مال منی
ا. ت: چی... چ... چیگفتی!؟
تهیونگ: بابات تو رو به من فروخت
ا. ت: چی گفتی بابای من هیچوقت من رو نمیفروشه.....
از خواب بیدار شدم داخل یک اتاق تاریک بودم
بعد چند دقیقه چندتا نگهبان وارد اتاق شدن پشت سر اونا یک پسر جذاب بود نگهبانا اون رو تهیونگ صدا می کردن بعد پسره گفت(اه مگه اسم نداشت🤣)
تهیونگ: اسمت چیه
ا. ت:.......
تهیونگ: گفتم اسمت چیه
( با داد)
(ویو ا. ت)
اسمم ا. ت هستش
تهیونگ:خوب ا. ت تو دیگه مال منی
ا. ت: چی... چ... چیگفتی!؟
تهیونگ: بابات تو رو به من فروخت
ا. ت: چی گفتی بابای من هیچوقت من رو نمیفروشه.....
۴۵.۶k
۲۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.