پارت 16

پارت 16
خواستگار اجباری
پرش زمانی به صبح
ویو آت
صبح از خواب بیدار شدم ساعت 9 بود رفتم آماده شدم که دیدم مامانم اومد
مامان آت: صبح بخیر دخترم
آت: همچنین مامان خوشگلم
مامان آت: میری بوسان مراقب خودت باش خوب
آت: باشه مامان جونم کار نداری خداحافظ
سوار ماشین شدم بعد چند دقیقه رسیدم فرودگاه سوار هواپیما شدم دلم برای تهيونگ خیلی تنگ شده با وجودی که فقط یک روز دیدمش خدایا کی میشه تهيونگ حافظش رو بدست بیاره
پرش زمانی به بوسان
آت: رسيدم به بوسان که داداشم رو دیدم خیلی تغییر کرده بود خوشگل شده بود
سوهو: سلام آبجی خوشگلم چی شده یاد ما افتادی ها
آت: حالا بریم خونه برات تعریف کنم
سوهو: باشه بریم
پرش زمانی به خونه
سوهو: اینم خونه ما
آت: چه خونه قشنگی مبارک باشه
سوهو : مرسی حالا بشین برات یک قهوه برام و تو هم برام توضیح بده
آت: باشه بعد چند دقیقه سوهو اومد
سوهو : بفرمایید
آت: ممنونم
سوهو: خواهش میکنم خوب حالا بهم توضیح بده
آت: باشه ( خوب توضيح داد دیگه خودتون ميدونيد 😂)
سوهو: آخی آبجی کوچولوی من عاشق شده
آت : خنديد
...........................................
منتظر پارت بعدی که قراره شب بزارم