فیک تهیونگ پارت 26
از زبان ا/ت
خدمتکار صدامون کرد و گفت غذا حاضره
رفتیم و غذا خوردیم و تهیونگ گفت: لینا رو دعوت کردم داره میاد اینجا
گفتم: جدااااا ؛ هوراااا ( با ذوق)
گفتم: من میرم لباس بپوشم
گفت: پس این چیه تنت ؟
گفتم: این که لباس درست نیست
رفتم و لباس عوض کردم
تهیونگ هم داشت پلی استیشن بازی میکرد
رفتم و پیشش نشستم و گفت : چه قشنگ شدی
گفتم: قشنگ بودم
گفت: از خود شیفته
چشم غره رفتم بهش
رفتم داخل آشپزخونه و شروع کردم به کیک پختن
کیک شکلاتی درست کردم چون لینا دوست داشت
۲ ساعت بعد
از زبان ا/ت
لینا اومد و رفتیم باهام نشستیم
( علامت لینا ∆ )
∆ چه خبر
ا/ت : هیچی کیک پختن باهم بخوریم وایسا برم بیارم
رفتم و کیک رو آوردم و ازش خوردیم
تهیونگ : چه کردی ا/ت
∆ عالی شده ا/ت ؛ از منم بهتر درست کردی
ا/ت : خواهش میکنم 🤍
تهیونگ : نظرتون چیه فیلم ببینیم ؟
هر دومون موافقت کردیم تهیونگ فیلم رو گذاشت
داشتیم فیلم رو میدیدم که صدای در اومد و بعدش صدای جونگ کوک که با صدای بلند گفت سلام
برگشتم و با دیدنش سریع رفتم بغلش کردم و گفتم: خوش اومدی جونگ کوکااااا ( با ذوق)
تهیونگ هم دوباره اون نگاه رو مخ رو گرفته بود
گفتم: تهیونگ دوباره چیهههه
گفت: وقتی من میام اینجوری با ذوق نمیاد استقبال بعد الان میری
گفتم: جدااااا ؛ الان حسودی کردی ؟
گفت: نه نکردم
ا/ت : کردی
تهیونگ : نکردم
ا/ت : کردی
تهیونگ : نکردم
جونگ کوک: اهههه بسه دیگهههههه
لینا : اره بس کنید
نگاه جونگ کوک افتاد روی لینا و محوش بود
گفتم: میشه بریم بقیه فیلم رو ببینیم ؟
رفتیم و بقیه فیلم رو دیدیم و بعدش من و لینا رفتیم داخل اتاق نشستیم
∆ خب دیگه چه خبر
ا/ت : هیچی یه راهنمایی ازت میخوام
∆ اوکی چی شده
داستان شرط بندی خودم و تهیونگ رو براش تعریف کردم
∆ واقعا که خنگی معلومه میبره نباید باهاش بازی میکردی خودت رو بدبخت کردی دختر
ا/ت : من فکر کردم بلد نیست راحت میبرم
∆ به نظرت اون بلد نباشه ؟ اول مافیا هستشااا همه چی رو بلده کوچولو
ا/ت : به نظرت راه فرار ندارم ؟
یهو صدای تهیونگ اومد : نه هیچ راهی نداری
با ترس و تعجب برگشتم و نگاه کردمش
ا/ت : تو کی اومدی ؟
تهیونگ : از اولش ؛ حالا هم اگه میشه لینا دیگه برو من و ا/ت کار داریم
ا/ت : تهیونگا میشه امشب نکنی ؟
تهیونگ : در این مورد صحبت کرده بودیم
خدمتکار صدامون کرد و گفت غذا حاضره
رفتیم و غذا خوردیم و تهیونگ گفت: لینا رو دعوت کردم داره میاد اینجا
گفتم: جدااااا ؛ هوراااا ( با ذوق)
گفتم: من میرم لباس بپوشم
گفت: پس این چیه تنت ؟
گفتم: این که لباس درست نیست
رفتم و لباس عوض کردم
تهیونگ هم داشت پلی استیشن بازی میکرد
رفتم و پیشش نشستم و گفت : چه قشنگ شدی
گفتم: قشنگ بودم
گفت: از خود شیفته
چشم غره رفتم بهش
رفتم داخل آشپزخونه و شروع کردم به کیک پختن
کیک شکلاتی درست کردم چون لینا دوست داشت
۲ ساعت بعد
از زبان ا/ت
لینا اومد و رفتیم باهام نشستیم
( علامت لینا ∆ )
∆ چه خبر
ا/ت : هیچی کیک پختن باهم بخوریم وایسا برم بیارم
رفتم و کیک رو آوردم و ازش خوردیم
تهیونگ : چه کردی ا/ت
∆ عالی شده ا/ت ؛ از منم بهتر درست کردی
ا/ت : خواهش میکنم 🤍
تهیونگ : نظرتون چیه فیلم ببینیم ؟
هر دومون موافقت کردیم تهیونگ فیلم رو گذاشت
داشتیم فیلم رو میدیدم که صدای در اومد و بعدش صدای جونگ کوک که با صدای بلند گفت سلام
برگشتم و با دیدنش سریع رفتم بغلش کردم و گفتم: خوش اومدی جونگ کوکااااا ( با ذوق)
تهیونگ هم دوباره اون نگاه رو مخ رو گرفته بود
گفتم: تهیونگ دوباره چیهههه
گفت: وقتی من میام اینجوری با ذوق نمیاد استقبال بعد الان میری
گفتم: جدااااا ؛ الان حسودی کردی ؟
گفت: نه نکردم
ا/ت : کردی
تهیونگ : نکردم
ا/ت : کردی
تهیونگ : نکردم
جونگ کوک: اهههه بسه دیگهههههه
لینا : اره بس کنید
نگاه جونگ کوک افتاد روی لینا و محوش بود
گفتم: میشه بریم بقیه فیلم رو ببینیم ؟
رفتیم و بقیه فیلم رو دیدیم و بعدش من و لینا رفتیم داخل اتاق نشستیم
∆ خب دیگه چه خبر
ا/ت : هیچی یه راهنمایی ازت میخوام
∆ اوکی چی شده
داستان شرط بندی خودم و تهیونگ رو براش تعریف کردم
∆ واقعا که خنگی معلومه میبره نباید باهاش بازی میکردی خودت رو بدبخت کردی دختر
ا/ت : من فکر کردم بلد نیست راحت میبرم
∆ به نظرت اون بلد نباشه ؟ اول مافیا هستشااا همه چی رو بلده کوچولو
ا/ت : به نظرت راه فرار ندارم ؟
یهو صدای تهیونگ اومد : نه هیچ راهی نداری
با ترس و تعجب برگشتم و نگاه کردمش
ا/ت : تو کی اومدی ؟
تهیونگ : از اولش ؛ حالا هم اگه میشه لینا دیگه برو من و ا/ت کار داریم
ا/ت : تهیونگا میشه امشب نکنی ؟
تهیونگ : در این مورد صحبت کرده بودیم
۱۷.۹k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.