دوست پسره soft3
دوست پسره من*** 3
ا/ت: باورم نمیشد کوک بخواد خیانت کنه
پس سریع سوار شدمو تعقیبشون کردم که رسیدن به یه اپارتمان
کوک ویو*
باورم نمیشد که ا/ت بخواد اینجوری از پشت بهم خنجر بزنه و بهم نگه . پس مجبورم شدم دوباره با تانیا رابطه داشته باشم ولی برام بازم سخت بود. سریع از ماشین پیاده شدمو تانیا رو بغل کردمو بردم تو واحده مسکونیمون
ا/ت: تصمیم گرفتم یواشکی پشته سره کوک برم تا ببینم چی میشه. همینجور که اروم رو پله ها قدم برمیداشتم اشکام میریخت. تا اینکه به طبقه ی 3 رسیدیم کوک رفت تو خونه و درو بست.نمیدونم چند دقیقه شد که صدایع خنده هاشون اومد .دره خونشونو زدم.
دینگ دانگ*
تانیا: شما؟
ا/ت: سلام . من دوست دختره کوکم
تانیا: برو گمشو دختره ی هرزه. الان من زنشم. چی میگی؟
ا/ت: باشه باشه. فقط بزار یه لحظه کوکی رو ببینم. (با گریه)
تانیا: باشه. الان صداش میکنم. ددی بیا ببین این کیه اومده در میزنه
کوک و ا/ت 1 دقیقه باهم چشم تو چشم شدن ولی کوک گفت
کوک: نمیدونم بیبی.نمیشناسم.درو ببند(با بغض گفت)
ا/ت: کوک چرا این کارو میکنی . هاا؟ من کاری نکردم(با داد)
کوک:ببین ا/ت .الان تو یه هرزه ای فهمیدی. بامنم رابطه ای نداری (داد)
درو محکم بست
ا/ت همونجوری با گریه پشته درنشست
ا/ت ویو*
باورم نمیشد که در عرضه 1 دیقه از زنه جیون جونگکوک شدم یه هزره.
غیره قابل باور بود. نمیدونم چقد گذشت که صدای ناله های دختره بلند شد. سر گیج رفت بلند شدم به هر بدبختی بود از اپارتمان اومدم بیرون و سیاهی
پایان ویو
کارا (دوسته ا/ت)(الان ا/ت تو بیمارستانه و
در خماری بمانید*************
ا/ت: باورم نمیشد کوک بخواد خیانت کنه
پس سریع سوار شدمو تعقیبشون کردم که رسیدن به یه اپارتمان
کوک ویو*
باورم نمیشد که ا/ت بخواد اینجوری از پشت بهم خنجر بزنه و بهم نگه . پس مجبورم شدم دوباره با تانیا رابطه داشته باشم ولی برام بازم سخت بود. سریع از ماشین پیاده شدمو تانیا رو بغل کردمو بردم تو واحده مسکونیمون
ا/ت: تصمیم گرفتم یواشکی پشته سره کوک برم تا ببینم چی میشه. همینجور که اروم رو پله ها قدم برمیداشتم اشکام میریخت. تا اینکه به طبقه ی 3 رسیدیم کوک رفت تو خونه و درو بست.نمیدونم چند دقیقه شد که صدایع خنده هاشون اومد .دره خونشونو زدم.
دینگ دانگ*
تانیا: شما؟
ا/ت: سلام . من دوست دختره کوکم
تانیا: برو گمشو دختره ی هرزه. الان من زنشم. چی میگی؟
ا/ت: باشه باشه. فقط بزار یه لحظه کوکی رو ببینم. (با گریه)
تانیا: باشه. الان صداش میکنم. ددی بیا ببین این کیه اومده در میزنه
کوک و ا/ت 1 دقیقه باهم چشم تو چشم شدن ولی کوک گفت
کوک: نمیدونم بیبی.نمیشناسم.درو ببند(با بغض گفت)
ا/ت: کوک چرا این کارو میکنی . هاا؟ من کاری نکردم(با داد)
کوک:ببین ا/ت .الان تو یه هرزه ای فهمیدی. بامنم رابطه ای نداری (داد)
درو محکم بست
ا/ت همونجوری با گریه پشته درنشست
ا/ت ویو*
باورم نمیشد که در عرضه 1 دیقه از زنه جیون جونگکوک شدم یه هزره.
غیره قابل باور بود. نمیدونم چقد گذشت که صدای ناله های دختره بلند شد. سر گیج رفت بلند شدم به هر بدبختی بود از اپارتمان اومدم بیرون و سیاهی
پایان ویو
کارا (دوسته ا/ت)(الان ا/ت تو بیمارستانه و
در خماری بمانید*************
۷.۷k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.