now post
part 3۷✨🪐
و اون دوتا یکشون روی زمین بود و اون یکی مثل من درحال غش کردن بود
دومی از توی جیبش یه اسلحه دراورد و سمت من گرفت
دومی:عوضییی فکر کردی ایندفعه میتونی خلاص شی
و............
∆کوک
دکتر اومد بالا سر جیمین و تونستن تب رو بیارن پایین و جیمین هم حالش بهتر بود
جیمین:لینا کجاست؟
کوک:یه ساعت پیش گفت میره یه سر و گوشی اب بده ببینه بیرون چه خبره
جیمین:یه ساعتتت؟
کوک:اره زنگ هم میزنم جواب نمیده
جیمین:کوک برو بین کجاست یه ساعته رفته برو ببین بلایی سرش نیومدم باشه
کوک:تو چی؟
جیمین: تو برو من در رو قفل میکنم که کسی نتونه بیاد تو
کوک:باشه پس مراقب باش
رفتم سمت اسانسور که دیدم خاموشه پس از پله ها رفتم
از طبقه ۱۰به بعد میشه خصوصیا و یدونه اسانسور داره ولی از ۱۰ به پایین سه چهار تا اسانسور داره
رسیدم طبقه ۱۰ و طبقه همکف رو زدم
اسانسور طبقه ۹وایساد و چند تا پیرزن وارد شدن
پیرزن اولی:ولی بیچاره دختره
دومی:اره،ولی فکر کنم اشنا بوده
اولی:اگه آشنا بوده چرا کشتش؟
دومی:عه مگه مرد؟
اولی:تیر خورده مگه میشه زنده بمونه
سومی:میگن توریست بوده
دومی:چرا؟؟ مگه کره ای نبود
سومی :نه دیگه
نگران شدم و پرسیدم
کوک:چی شده ؟
در اسانسور باز شد و همه پیاده شدیم و بیرون از اسانسور اولی همه چیز رو تعریف کرد
کوک:مرسی مرسییی
سریع دویدم سمت پله ها که طبقه به طبقه رو بگردم ببینم لینا کجاست
گوشی رو داروردم و زنگ زدم به جیمین
نفس نفس زنان گفتم
کوک:جیمین لینا نیومد؟؟؟
جیمین:نه چطور
کوک:اون عوضیا توی اسانسور تنها گیرش اورن و زدنش
جیمین نگران و بلند گفت
جیمین:چییییییی؟
نگران گفتم
کوک: لینا تیر خورده جیمین لینا به خاطر ما تیر خورده
جیمین:کوک اروم باش بگو کدوم طبقه ای بیام پیشت
اشک توی چشمام جمع شد و صدام کمی گرفت
کوک:نمیدونم جیمین نمیدونم کجاست
سریع قطع کردم همه طبقات رو گشتم و بالاخره لینا رو پیدا کردم
اسمش روی تابلوی اتاق عمل بود
با دیدن اسمش قلبم ایستاد
اروم گفتم
حالا چیکار کنم
تن صدام رو بیشتر مردم و با داد گفتم
چه غلطی باید بکنم
دستمو لای موهام کشیدم که در باز شد
یه پرستار اومد بیرون
با دستم سمت اسم لینا گرفتم
کوک: حالش چطوره؟
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
و اون دوتا یکشون روی زمین بود و اون یکی مثل من درحال غش کردن بود
دومی از توی جیبش یه اسلحه دراورد و سمت من گرفت
دومی:عوضییی فکر کردی ایندفعه میتونی خلاص شی
و............
∆کوک
دکتر اومد بالا سر جیمین و تونستن تب رو بیارن پایین و جیمین هم حالش بهتر بود
جیمین:لینا کجاست؟
کوک:یه ساعت پیش گفت میره یه سر و گوشی اب بده ببینه بیرون چه خبره
جیمین:یه ساعتتت؟
کوک:اره زنگ هم میزنم جواب نمیده
جیمین:کوک برو بین کجاست یه ساعته رفته برو ببین بلایی سرش نیومدم باشه
کوک:تو چی؟
جیمین: تو برو من در رو قفل میکنم که کسی نتونه بیاد تو
کوک:باشه پس مراقب باش
رفتم سمت اسانسور که دیدم خاموشه پس از پله ها رفتم
از طبقه ۱۰به بعد میشه خصوصیا و یدونه اسانسور داره ولی از ۱۰ به پایین سه چهار تا اسانسور داره
رسیدم طبقه ۱۰ و طبقه همکف رو زدم
اسانسور طبقه ۹وایساد و چند تا پیرزن وارد شدن
پیرزن اولی:ولی بیچاره دختره
دومی:اره،ولی فکر کنم اشنا بوده
اولی:اگه آشنا بوده چرا کشتش؟
دومی:عه مگه مرد؟
اولی:تیر خورده مگه میشه زنده بمونه
سومی:میگن توریست بوده
دومی:چرا؟؟ مگه کره ای نبود
سومی :نه دیگه
نگران شدم و پرسیدم
کوک:چی شده ؟
در اسانسور باز شد و همه پیاده شدیم و بیرون از اسانسور اولی همه چیز رو تعریف کرد
کوک:مرسی مرسییی
سریع دویدم سمت پله ها که طبقه به طبقه رو بگردم ببینم لینا کجاست
گوشی رو داروردم و زنگ زدم به جیمین
نفس نفس زنان گفتم
کوک:جیمین لینا نیومد؟؟؟
جیمین:نه چطور
کوک:اون عوضیا توی اسانسور تنها گیرش اورن و زدنش
جیمین نگران و بلند گفت
جیمین:چییییییی؟
نگران گفتم
کوک: لینا تیر خورده جیمین لینا به خاطر ما تیر خورده
جیمین:کوک اروم باش بگو کدوم طبقه ای بیام پیشت
اشک توی چشمام جمع شد و صدام کمی گرفت
کوک:نمیدونم جیمین نمیدونم کجاست
سریع قطع کردم همه طبقات رو گشتم و بالاخره لینا رو پیدا کردم
اسمش روی تابلوی اتاق عمل بود
با دیدن اسمش قلبم ایستاد
اروم گفتم
حالا چیکار کنم
تن صدام رو بیشتر مردم و با داد گفتم
چه غلطی باید بکنم
دستمو لای موهام کشیدم که در باز شد
یه پرستار اومد بیرون
با دستم سمت اسم لینا گرفتم
کوک: حالش چطوره؟
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
۳.۴k
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.