True love★Season1 P=14
هوسوک=(خنده) سوآ؟...هرچه زودتر برو بیرون و نزار احترامات بینمون بشکنه! تا همینجاشم خیلی لطف کردم که به خاطر درخطر انداختن جون خواهرم جون تو رو نمیگیرم!
کوک=انتخاب دیگه ای نداری...من بدون سوآ نمیرم
هوسوک=ببین عوضی اگه...
سوآ=ک..کوک!
کوک=(با دیدنش یه لحظه رنگم پرید...بالاخره دیدمش...اون سالمه...اما فقط جسمی...دویید و محکم بغلم کرد)
سوآ=تو...تو حالت خوبه؟!...یادت اومد مگه نه! من و یادته؟ عزیزم تو من و یادته!
کوک=(از خوشحالی گریه میکرد...حتی تصور واکنشش بعد از اینکه بفهمه بهش دروغ گفته بودم هم خیلی وحشتناک بود)
هوسوک=(دست سوآ رو گرفتم و از بغل کوک کشیدمش سمت خودم که با تعجب بهم نگاه میکرد)
سوآ=هوسوک...چیکار میکنی؟
هوسوک=سوآ تمومش کن...برو بالا تو اتاقت...من بهت اجازه نمیدم باهاش بری
سوآ=هوسوک چی میگی؟ من که بچه نیستم...چرا نمیخوای باهاش برم...اون حالش خوب شده من متمعنم
هوسوک=موضوع این نیست سوآ لطفا برو
سوآ=پس موضوع چیه!
هوسوک=اون عوضی بهت دروغ گفته!
سوآ=چ..چی؟...چه دروغی...نمیفهمم
کوک=تمومش کن!
هوسوک=اون از اولم همه چیز یادش بوده و فقط میخواسته از تو انتقام بگیره!
سوآ=(چشمام خیس شدن...به کوک نگاه کردم...بی حس تو چشمام خیره بود...عوضی حتی پشیمونم نبود! )
سوآ=راست میگه؟
کوک=...
سوآ=گفتم راست میگه؟!
کوک=اره...راست میگه!
سوآ=(رفتم روبروش و یه سیلی زدم بهش)
سوآ=احمق! من بخاطر تو نابود شدم! اون یونگی عوضی...(گریه)... من و ازت جدا کرد! جیا رو ازم گرفت! میخواست بزور باهاش ازدواج کنم! اونوقت تو....
کوک=تو! بخاطر ترست جيا رو دادی دست اون مرتیکه!اون زنه نزدیک بود بچم و بکشه! میخواستی چیکار کنم!؟ من بخاطر تو تا دم مرگ رفتم! فقط چون فکر میکردی به کسی جز تو فکر میکنم زندگیمون و به گند کشیدی!تو تنها دارایی زندگی من بودی اما حالا هیچی نیستی! الانم راه بیفت! میریم عمارت و تو هم میری پیش جيا! دیگه تحمل گریه های دخترم و ندارم...
سوآ=(ساکت شدم و دیگه جوابش و ندادم...میتونستم صدای شکستن قلبم و بشنوم...تنها دلیلی که مجبورم میکرد باهاش برگردم...جیا بود....)
هوسوک=من اجازه نمیدم!
سوآ=...باشه
هوسوک=اما سوآ!...
سوآ=بخاطر جيا داداش...بخاطر جیا
هوسوک=.....لطفا مراقب خودت باش باشه؟
سوآ=(سرم و تکون دادم و با کوک از عمارت رفتم بیرون...)
(دو پارت گذاشتم امیدوارم تاخیرم و جبران کنه...لطفا یکم حمایت کنین💜)
کوک=انتخاب دیگه ای نداری...من بدون سوآ نمیرم
هوسوک=ببین عوضی اگه...
سوآ=ک..کوک!
کوک=(با دیدنش یه لحظه رنگم پرید...بالاخره دیدمش...اون سالمه...اما فقط جسمی...دویید و محکم بغلم کرد)
سوآ=تو...تو حالت خوبه؟!...یادت اومد مگه نه! من و یادته؟ عزیزم تو من و یادته!
کوک=(از خوشحالی گریه میکرد...حتی تصور واکنشش بعد از اینکه بفهمه بهش دروغ گفته بودم هم خیلی وحشتناک بود)
هوسوک=(دست سوآ رو گرفتم و از بغل کوک کشیدمش سمت خودم که با تعجب بهم نگاه میکرد)
سوآ=هوسوک...چیکار میکنی؟
هوسوک=سوآ تمومش کن...برو بالا تو اتاقت...من بهت اجازه نمیدم باهاش بری
سوآ=هوسوک چی میگی؟ من که بچه نیستم...چرا نمیخوای باهاش برم...اون حالش خوب شده من متمعنم
هوسوک=موضوع این نیست سوآ لطفا برو
سوآ=پس موضوع چیه!
هوسوک=اون عوضی بهت دروغ گفته!
سوآ=چ..چی؟...چه دروغی...نمیفهمم
کوک=تمومش کن!
هوسوک=اون از اولم همه چیز یادش بوده و فقط میخواسته از تو انتقام بگیره!
سوآ=(چشمام خیس شدن...به کوک نگاه کردم...بی حس تو چشمام خیره بود...عوضی حتی پشیمونم نبود! )
سوآ=راست میگه؟
کوک=...
سوآ=گفتم راست میگه؟!
کوک=اره...راست میگه!
سوآ=(رفتم روبروش و یه سیلی زدم بهش)
سوآ=احمق! من بخاطر تو نابود شدم! اون یونگی عوضی...(گریه)... من و ازت جدا کرد! جیا رو ازم گرفت! میخواست بزور باهاش ازدواج کنم! اونوقت تو....
کوک=تو! بخاطر ترست جيا رو دادی دست اون مرتیکه!اون زنه نزدیک بود بچم و بکشه! میخواستی چیکار کنم!؟ من بخاطر تو تا دم مرگ رفتم! فقط چون فکر میکردی به کسی جز تو فکر میکنم زندگیمون و به گند کشیدی!تو تنها دارایی زندگی من بودی اما حالا هیچی نیستی! الانم راه بیفت! میریم عمارت و تو هم میری پیش جيا! دیگه تحمل گریه های دخترم و ندارم...
سوآ=(ساکت شدم و دیگه جوابش و ندادم...میتونستم صدای شکستن قلبم و بشنوم...تنها دلیلی که مجبورم میکرد باهاش برگردم...جیا بود....)
هوسوک=من اجازه نمیدم!
سوآ=...باشه
هوسوک=اما سوآ!...
سوآ=بخاطر جيا داداش...بخاطر جیا
هوسوک=.....لطفا مراقب خودت باش باشه؟
سوآ=(سرم و تکون دادم و با کوک از عمارت رفتم بیرون...)
(دو پارت گذاشتم امیدوارم تاخیرم و جبران کنه...لطفا یکم حمایت کنین💜)
۹.۸k
۱۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.