ویو☺️
ویو☺️
یه روز قشنگ دیگه البته با دمپایی مامانم:مامان ولم کن بزار کفه مرگمو بزارم عههههه:غلط میکنی پاشو اونور ببینم تا نکشتمت گشمو درسات مونده :مامان بخدا جعه ست :واییی سردرد گرفتم دختر چقد حرف میزنی پاشو بیا دیگه بسه کم حرف بزن میخوام بهت یه چیزی بگم . همین که مامانم گف یه چیزی میخوام بگو بسرعت چیتا از جام بلند شدم دنبالش راه افتادم
:خب دخترم منو پدرت دیدیم که درست که خیلی خوبه و خیلی شوق رفتن به این کنسرت نمیدونم چیه اسمش داری برای همین یه بلیط جایزه واست درنظر گرفتیم که بری اونجا هم بری کنسرت هم درس بخونی چطوره؟چلی یه شرط داره که با هیچ پسری دوست نشی .قبول؟
☺️:واییییی مامان ،مامان ،مامان قبولههههه خیلی دوست دارم مامانننننن
ویو😇
هوفففف به توف این شانس پاشدم حاضر شدم رفتم دانشگاه انگار خبریه اطلاعیه رو خوندم انگار قراره بریم اردو کنسرت بی تی اس هوف من اصلا حوصله ی این اسکل بازیارو ندارم همین که برگشتم برم شوگا رو دیدم کع خودشو عبن گربه های ملوش کرده :خواهش میکنم بریم دیگه :نوچ نمیشه شوگا بسه دیگه :تروخدا خواهش میکنم:هوففففف از دست تو باشه باشه بیا دیگه :مرسییی(لبخندلثه ای)
مریا:انقدر خوشحال بودم که زمین و اسمون رو بهم دوخته بودم ویییی میخوام برم پسرا رو ببینم خداااا جونگ کوککککک
خب من بلاخره رسیدم کره اینجا خیلی عالیه رفتم به اتاقی متعلق به من بود من تو خوابگاه هستم داشتم میرفتم که یکی واست پشت پا گذاشت و افتادم زانوم درد گرفت :می چو سو؟(یعنی دیونه شدی)
ویو کوک
موقع رفتن به خوابگاه دیدم یه تازه وارد داریم جلوتر دیدم لیسا واسش پشت پا گذاشت افتاد دختره از درد زانوش نمی تونست بلند شه رفتم و بهش گفتم از جلو چشمام گمشه که رفت تا اومدم به دختره کمک کنم که وسایلشو جمع کنه چهرش نمایان شد اون انسان نبود فرشته بود همینطور غرقش سدم بودم که گفت: اقا ببخشید اتاق۵۶کجاست
😇:عااا..عااا او...اونجاست البته من کمکتون میکنم
☺️:ممنون
رفتم اتاقو درم بستم واییی خدا این پسر چرا انقدر جذاب بوددد او من قول دادم نباید چنین کاری بکنم
ویو فردا صبح
😇 ازخواب بلند شدم امروز روز من بدبخت عاشق بود یه دوش گرفتم موهامو خشک کردم یه لباس خوشگل دختر کش پوشیدم اومدم که برم دانشگاه ولی نه مثل همیشه به لبخند ملیح داشتم میرفتم که لیسا جلوم زانو زد:واییی شاهزاده لطفا با من ازدواج کنید :من شاهزاده خاله قزی هم باشم شاهزاده توعه خر نمیشم(😑😑😑اصن چی نوشتم خورشتو ریختم تو ماستا😂😂😂) بعدش رفتم .
☺️
از خواب پاشدم دوش گرفتم یه لباس خوشگل پوشیدم و یه ارایش ملیح و دانشگاه موهامو خرگشی میکی موزی بستم رفتم خودمو معرفی کردم دیدم که فقط کنار کوک جا هست و با خجالت تمام رفتم و نشستم کلاس که تمام شد رفتم بوفه یه چی بخرم اخه صبحونه نخرده بودم یه شیرموز گرفتم گه برگشتنی کوک رو دیدم که اومد اونم شیر موز خرید دیگه باهاش دوست شده بودم داشتیم مرفتیم که یهو
خماری چیزی نیست جز ....😂😂😂😂
یه روز قشنگ دیگه البته با دمپایی مامانم:مامان ولم کن بزار کفه مرگمو بزارم عههههه:غلط میکنی پاشو اونور ببینم تا نکشتمت گشمو درسات مونده :مامان بخدا جعه ست :واییی سردرد گرفتم دختر چقد حرف میزنی پاشو بیا دیگه بسه کم حرف بزن میخوام بهت یه چیزی بگم . همین که مامانم گف یه چیزی میخوام بگو بسرعت چیتا از جام بلند شدم دنبالش راه افتادم
:خب دخترم منو پدرت دیدیم که درست که خیلی خوبه و خیلی شوق رفتن به این کنسرت نمیدونم چیه اسمش داری برای همین یه بلیط جایزه واست درنظر گرفتیم که بری اونجا هم بری کنسرت هم درس بخونی چطوره؟چلی یه شرط داره که با هیچ پسری دوست نشی .قبول؟
☺️:واییییی مامان ،مامان ،مامان قبولههههه خیلی دوست دارم مامانننننن
ویو😇
هوفففف به توف این شانس پاشدم حاضر شدم رفتم دانشگاه انگار خبریه اطلاعیه رو خوندم انگار قراره بریم اردو کنسرت بی تی اس هوف من اصلا حوصله ی این اسکل بازیارو ندارم همین که برگشتم برم شوگا رو دیدم کع خودشو عبن گربه های ملوش کرده :خواهش میکنم بریم دیگه :نوچ نمیشه شوگا بسه دیگه :تروخدا خواهش میکنم:هوففففف از دست تو باشه باشه بیا دیگه :مرسییی(لبخندلثه ای)
مریا:انقدر خوشحال بودم که زمین و اسمون رو بهم دوخته بودم ویییی میخوام برم پسرا رو ببینم خداااا جونگ کوککککک
خب من بلاخره رسیدم کره اینجا خیلی عالیه رفتم به اتاقی متعلق به من بود من تو خوابگاه هستم داشتم میرفتم که یکی واست پشت پا گذاشت و افتادم زانوم درد گرفت :می چو سو؟(یعنی دیونه شدی)
ویو کوک
موقع رفتن به خوابگاه دیدم یه تازه وارد داریم جلوتر دیدم لیسا واسش پشت پا گذاشت افتاد دختره از درد زانوش نمی تونست بلند شه رفتم و بهش گفتم از جلو چشمام گمشه که رفت تا اومدم به دختره کمک کنم که وسایلشو جمع کنه چهرش نمایان شد اون انسان نبود فرشته بود همینطور غرقش سدم بودم که گفت: اقا ببخشید اتاق۵۶کجاست
😇:عااا..عااا او...اونجاست البته من کمکتون میکنم
☺️:ممنون
رفتم اتاقو درم بستم واییی خدا این پسر چرا انقدر جذاب بوددد او من قول دادم نباید چنین کاری بکنم
ویو فردا صبح
😇 ازخواب بلند شدم امروز روز من بدبخت عاشق بود یه دوش گرفتم موهامو خشک کردم یه لباس خوشگل دختر کش پوشیدم اومدم که برم دانشگاه ولی نه مثل همیشه به لبخند ملیح داشتم میرفتم که لیسا جلوم زانو زد:واییی شاهزاده لطفا با من ازدواج کنید :من شاهزاده خاله قزی هم باشم شاهزاده توعه خر نمیشم(😑😑😑اصن چی نوشتم خورشتو ریختم تو ماستا😂😂😂) بعدش رفتم .
☺️
از خواب پاشدم دوش گرفتم یه لباس خوشگل پوشیدم و یه ارایش ملیح و دانشگاه موهامو خرگشی میکی موزی بستم رفتم خودمو معرفی کردم دیدم که فقط کنار کوک جا هست و با خجالت تمام رفتم و نشستم کلاس که تمام شد رفتم بوفه یه چی بخرم اخه صبحونه نخرده بودم یه شیرموز گرفتم گه برگشتنی کوک رو دیدم که اومد اونم شیر موز خرید دیگه باهاش دوست شده بودم داشتیم مرفتیم که یهو
خماری چیزی نیست جز ....😂😂😂😂
۳.۶k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.