مادر نانامی@پدر نانامی دازای نانامی+
مادر نانامی@پدر نانامی#دازای_نانامی+
پارت اول
امروز قراره که بریم خونه ی چویا که یک شهر دیگر است و من شوق زیادی داشتم که
@نانامی برو به دازای بگو که بره لباس سشو بپوشه که بریم
رفتم درو باز کردم
+دازای مامان گفت که بریم لباس بپوشیم
_باشه 😏
_نمیدونم نانامی از من کوچیکه تره ولی اون به من دستور میده نمیدونم چیکار کنم راستی امروز کجا میرویم
من با هیجان زیاد وارد ماشین شدم چون خونهی چویا یک شهر دیگری است من هم خوابم برد
_نانامی وقتی میخوابه خیلی کیوت میشه بهتره بزارم که رو پاهام بخوابه ،شب بخیر خرس کوچولو من دوست دارم و نمیزارم از من دور بشی
صبح شد و رسیدیم
پارت اول
امروز قراره که بریم خونه ی چویا که یک شهر دیگر است و من شوق زیادی داشتم که
@نانامی برو به دازای بگو که بره لباس سشو بپوشه که بریم
رفتم درو باز کردم
+دازای مامان گفت که بریم لباس بپوشیم
_باشه 😏
_نمیدونم نانامی از من کوچیکه تره ولی اون به من دستور میده نمیدونم چیکار کنم راستی امروز کجا میرویم
من با هیجان زیاد وارد ماشین شدم چون خونهی چویا یک شهر دیگری است من هم خوابم برد
_نانامی وقتی میخوابه خیلی کیوت میشه بهتره بزارم که رو پاهام بخوابه ،شب بخیر خرس کوچولو من دوست دارم و نمیزارم از من دور بشی
صبح شد و رسیدیم
۱.۶k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.