مــو حَنـایی🧡🐿 𝖯︎𝖠︎𝖱︎𝖳︎ 9
#مــو_حَنـایی🧡🐿
#𝖯︎𝖠︎𝖱︎𝖳︎_9
به به بهونه خواب هندزفریم انواختم تو گوشم و سرمو سمت شیشه برگردوندم...
ولی نتونستم اشک بریزم
از شدت ترس، لب گزیده و چشمامو بستم...
سعی کردم به یاد بیارم
عطر تلخ و سردی که زیر بینیم پیچیده بود
اون دستا...
لعنتی چرا از چهرش چیزی یادم نبود؟
صداش تو گوشم بود
ولی کاش نبود!
زمزمه های "جوونم.. نفس نفس نزن کوچولو تازه اولشه.... .. جوجه دبیرستانی کی وقت کرده انقدر .. بشه؟"
نه دیگه کنترل نداشتم
گریه کردم
هق زدم و هندزفریم از گوشم دراوردم
صدای عصبی بابام بلند شد
_چته؟
دستمو جلوی صورتم گرفتم و گریه های بی امونم تو ماشین پیچید...
فهمیدم که ماشین و یه گوشه پارک کرد و صداش بشوت عصبی بود
_دهن باز کن ببینم !
نفهمیدن از کجا، ولی به نوقع به ذهنم رسید و با هق و لرز گفتم
_با..بابا من زن پسر عمه نمیشم!
با شدت ضربهای به سرم زد
_گل بگیرن دهنتو... ر. یدم به اول و آخرت بچه!
⊰╍╍╍╍╍┄🥂🔥┄╍╍╍╍╍⊱
⟮ . . @novel_hanaii . . ⟯
#𝖯︎𝖠︎𝖱︎𝖳︎_9
به به بهونه خواب هندزفریم انواختم تو گوشم و سرمو سمت شیشه برگردوندم...
ولی نتونستم اشک بریزم
از شدت ترس، لب گزیده و چشمامو بستم...
سعی کردم به یاد بیارم
عطر تلخ و سردی که زیر بینیم پیچیده بود
اون دستا...
لعنتی چرا از چهرش چیزی یادم نبود؟
صداش تو گوشم بود
ولی کاش نبود!
زمزمه های "جوونم.. نفس نفس نزن کوچولو تازه اولشه.... .. جوجه دبیرستانی کی وقت کرده انقدر .. بشه؟"
نه دیگه کنترل نداشتم
گریه کردم
هق زدم و هندزفریم از گوشم دراوردم
صدای عصبی بابام بلند شد
_چته؟
دستمو جلوی صورتم گرفتم و گریه های بی امونم تو ماشین پیچید...
فهمیدم که ماشین و یه گوشه پارک کرد و صداش بشوت عصبی بود
_دهن باز کن ببینم !
نفهمیدن از کجا، ولی به نوقع به ذهنم رسید و با هق و لرز گفتم
_با..بابا من زن پسر عمه نمیشم!
با شدت ضربهای به سرم زد
_گل بگیرن دهنتو... ر. یدم به اول و آخرت بچه!
⊰╍╍╍╍╍┄🥂🔥┄╍╍╍╍╍⊱
⟮ . . @novel_hanaii . . ⟯
۴۸۱
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.