مایکی*حاوی صحنه*یاح یاح یاح ببین چیا بلد بودم
کنچیوا مینا سان
این بوک راجب به مایکی زمانی که موهاش سیاهه
داشتی میدویدی چون اگه وای میستادی معلوم نبود چب در انتظارت است
خیلی ترسیده بودی و رفتی تو یه کوچه ولی........
تهش بن بست بود
رفتی پشت کارتون هایی که اونجا بود قائم شدی و دعا میکردی که مایکی نیاد
سایه ی یه نفر رو دیدی که گفت
مایکی:بزار ببینم پیشی کوچولوم کجا رفته......اوووووه ا/ت تو کار خیلی بدی کردی که از پیش صاحبت فرار کردی میدونی اگه پیدات کنم چه بلایی سرت میاد؟؟؟
ا/ت داشت گریه ای بی صدا میکرد و داشت به زمانی که با مایکی دوست بود فکر میکرد
*فلش بک*
چند نفر برای رابطه اومده بودن نزدیکت که یه پسر با موهای بلوند اومد و همشون رو زد
مایکی:هی کوچولو خوبی.....باهات که کاری نکردن
ا/ت:هق....هق....نه...آریگاتو که منو نجات دادی.....اسمتون چیه
مایکی:من*لبخند*مایکی هستم
ا/ت:منم ا/ت هستم
مایکی:خب ا/ت چان من باید برم بابای
ا/ت:بای بای مایکی کون
یه ماه از اون موقع گذشت و یه روز چند نفر ا/ت رو دزدیدند
ا/ت:کمکم کنییییید *جیغ*
مایکی:هیشششششش گربه کوچولو
*حاوی صحنه*
مایکی اومد نزدیکت و شروع کرد به وحشیانه بوسیدن لبات
زبونش رو وارد دهنت کرد و شروع به بازی کردن کرد.
ازت جدا شد و رفت سراغ گردنت و شروع به کیس مارک گذاری کرد
شلوارش رو کشید پاین و شلوار تو هم کشید پایین
به حالت داگی استایل کردت و مجبورت کرد براش سا.ک بزنی
حدود نیم ساعت ساک میزدی که درش آورد و برعکس کرد و واردت کرد
ا/ت:*جیغ*
مایکی:هوفففف خیلی تنگی
شروع به تلم.به زدن کرد
کشید بیرون و تو دستاش بیهوش شدی
*پایان فلش بک*
مایکی:پس اینجایی پیشی من
ا/ت:نه.....دوباره نه.....
مایکی کلتش رو در آورد
مایکی:خداحافظ ا/ت
بوووووووم
ا/ت فکر کرد که مرده به بالای سرش نگاه کرد و........
مایکی رو دید که داره ازش خون میره
ا/ت:مایکی......
مایکی:خداحافظ کوچولوی من*از دست دادن جان*
ا/ت:نهههههههههههههههه
ا/ت از ته قلبش مایکی رو دوست داشت به کلتی که رو زمین بود نگاه کرد و اونو برداشت و گذاشت رو سرش
اگه تو میری منم باهات میام تا آخر جهنم هم باهات میام مایکی......
بوووووووووم
حالا ا/ت دختری بی جون روی زمین افتاد بود
سانزو:واییییییییییی نه*چسبوندن خود به دیوار*
ران:حالا هم ا/ت چان و هم مایکی کون آزاد شدن
این بوک راجب به مایکی زمانی که موهاش سیاهه
داشتی میدویدی چون اگه وای میستادی معلوم نبود چب در انتظارت است
خیلی ترسیده بودی و رفتی تو یه کوچه ولی........
تهش بن بست بود
رفتی پشت کارتون هایی که اونجا بود قائم شدی و دعا میکردی که مایکی نیاد
سایه ی یه نفر رو دیدی که گفت
مایکی:بزار ببینم پیشی کوچولوم کجا رفته......اوووووه ا/ت تو کار خیلی بدی کردی که از پیش صاحبت فرار کردی میدونی اگه پیدات کنم چه بلایی سرت میاد؟؟؟
ا/ت داشت گریه ای بی صدا میکرد و داشت به زمانی که با مایکی دوست بود فکر میکرد
*فلش بک*
چند نفر برای رابطه اومده بودن نزدیکت که یه پسر با موهای بلوند اومد و همشون رو زد
مایکی:هی کوچولو خوبی.....باهات که کاری نکردن
ا/ت:هق....هق....نه...آریگاتو که منو نجات دادی.....اسمتون چیه
مایکی:من*لبخند*مایکی هستم
ا/ت:منم ا/ت هستم
مایکی:خب ا/ت چان من باید برم بابای
ا/ت:بای بای مایکی کون
یه ماه از اون موقع گذشت و یه روز چند نفر ا/ت رو دزدیدند
ا/ت:کمکم کنییییید *جیغ*
مایکی:هیشششششش گربه کوچولو
*حاوی صحنه*
مایکی اومد نزدیکت و شروع کرد به وحشیانه بوسیدن لبات
زبونش رو وارد دهنت کرد و شروع به بازی کردن کرد.
ازت جدا شد و رفت سراغ گردنت و شروع به کیس مارک گذاری کرد
شلوارش رو کشید پاین و شلوار تو هم کشید پایین
به حالت داگی استایل کردت و مجبورت کرد براش سا.ک بزنی
حدود نیم ساعت ساک میزدی که درش آورد و برعکس کرد و واردت کرد
ا/ت:*جیغ*
مایکی:هوفففف خیلی تنگی
شروع به تلم.به زدن کرد
کشید بیرون و تو دستاش بیهوش شدی
*پایان فلش بک*
مایکی:پس اینجایی پیشی من
ا/ت:نه.....دوباره نه.....
مایکی کلتش رو در آورد
مایکی:خداحافظ ا/ت
بوووووووم
ا/ت فکر کرد که مرده به بالای سرش نگاه کرد و........
مایکی رو دید که داره ازش خون میره
ا/ت:مایکی......
مایکی:خداحافظ کوچولوی من*از دست دادن جان*
ا/ت:نهههههههههههههههه
ا/ت از ته قلبش مایکی رو دوست داشت به کلتی که رو زمین بود نگاه کرد و اونو برداشت و گذاشت رو سرش
اگه تو میری منم باهات میام تا آخر جهنم هم باهات میام مایکی......
بوووووووووم
حالا ا/ت دختری بی جون روی زمین افتاد بود
سانزو:واییییییییییی نه*چسبوندن خود به دیوار*
ران:حالا هم ا/ت چان و هم مایکی کون آزاد شدن
۱۰.۰k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.