توکیو پارت ۲۴
توکیو پارت ۲۴
از دید میکو
وقتی این حرف مایکیرو شنیدم گریه م گرفت حال منو داشت برام تعریف میکرد لبخندم لرزید و شروع به گریه ی بی صدا کردم راست میگفت واقعا درد داشتم ولی نمی خواستم به رو بیارم
میکو : ا .....اره همین....طوره ....که تو می ...گی
بعد از گریه مایکی هنوز روم بود
میکو : ما......مایکی ش.... شکمم......در...د ...میکنه
بعد از گفتن این حرف از هوش رفتم
از دید مایکی
یه صدای ارومی از میکو شنیدم که میگفت شکمم درد میکنه
وقتی از روی شکمش بلند شدم دیدم از هوش رفته
مایکی : می...کو میکووووو
چیفیو اومد تو
چیفو : چی شده مایکی
مایکی : می ...میکو گفت شکمش درد میکنه و از حال رفت
چیفو : همیجا صبر کن تا من به پرستار بگم
رفت پیش پرستار
پرستار : لطفا از اتاق برید برون باید زخمشو معاینه کنم
رفتیم بیرون و منتظر ایستادیم
پرستا اوند
پرستار : حالش خوبه از درد زیاد شکمش از حال رفته چیز خطر ناکی نیست
از دید میکو
وقتی بیدار شدم کسی توی اتاق نبود خیلی ناراحت بودم یهو شروع به سرفه کردم نفسم بالا نمیومد سرم خیلی گیج میرفت چشمام سیاهی میرفت خودمو کنترل کردم که یهو
از دید میکو
وقتی این حرف مایکیرو شنیدم گریه م گرفت حال منو داشت برام تعریف میکرد لبخندم لرزید و شروع به گریه ی بی صدا کردم راست میگفت واقعا درد داشتم ولی نمی خواستم به رو بیارم
میکو : ا .....اره همین....طوره ....که تو می ...گی
بعد از گریه مایکی هنوز روم بود
میکو : ما......مایکی ش.... شکمم......در...د ...میکنه
بعد از گفتن این حرف از هوش رفتم
از دید مایکی
یه صدای ارومی از میکو شنیدم که میگفت شکمم درد میکنه
وقتی از روی شکمش بلند شدم دیدم از هوش رفته
مایکی : می...کو میکووووو
چیفیو اومد تو
چیفو : چی شده مایکی
مایکی : می ...میکو گفت شکمش درد میکنه و از حال رفت
چیفو : همیجا صبر کن تا من به پرستار بگم
رفت پیش پرستار
پرستار : لطفا از اتاق برید برون باید زخمشو معاینه کنم
رفتیم بیرون و منتظر ایستادیم
پرستا اوند
پرستار : حالش خوبه از درد زیاد شکمش از حال رفته چیز خطر ناکی نیست
از دید میکو
وقتی بیدار شدم کسی توی اتاق نبود خیلی ناراحت بودم یهو شروع به سرفه کردم نفسم بالا نمیومد سرم خیلی گیج میرفت چشمام سیاهی میرفت خودمو کنترل کردم که یهو
۵.۹k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.