مدرسه پولدارا پارت چهاردهم
☆The school of rich☆
part ¹⁴
(بچه ها یهویی نداشت میخواستم یکم اذیتتون کنم😂😂)
ات: پسره ی عوضیه دختر باز... بشدت لوسه و منم بیش از اندازه ازش متنفرم و خواهم بود ادمین: حق داری ات: مگه ندارم ادمین: داری ولی منم اونقدر بی حق نیستم ات: داداش تو خونه و بچه و شوهر نداری... که میای برای من تصمیم گیری میکنی ادمین: وایییی دوتا زوجین واقعا ات: چی میگی ادمین: اخه اون پسره هم همین حرف و به من زده بود ات: اونم تورو میشناسه؟ ادمین: اره... خب حالا بریم سراغ داستانمون
(چند دقیقه گذشته و جیمین به ات زل زده)
ات: هوییی داش جیمین: خفه نمیبینی دارم نگاهت میکنم ات: برو بابا مگه من سریالم که نگاهم میکنی جیمین: بیا بریم رستوران شام بخوریم ات: وای عالیه جیمین: خب فلیکس مراقب باشیا فلیکس: اوکی ات: مراقب چی باشه؟ جیمین: خونه دیگه ات: اها
(رستوران)
جیمین: چقدر مشروب میخوری ات: به تو مربوط نیست(مست ؛بچه ها کلا هربار ات حرف میزنه مسته؛ ) جیمین: باشه پس بیا باهم بخوریم ات: باش
ویو ا/ن: اخ جون بالاخره رسیدم به شنا امیدوارم ات ببینه
مجری: سلام به همه امروز میخوایم شنای دختران را ببینیم
میخواستم ببینم طرفدارام کین؟... که دیدم اون دوسته جیمینه(کوک)... هننن اون اینجا چیکار میکنه... خب ولش کن ا/ن اون حتما بخاطر کشورش اومده اینجا
ات: بیا ببرمت خونه جیمین: نخیرم من میبرمت فلیکس: چتون شده اسکلا ات: مشروبمون تموم شده بلامون بخل جیمین: اره بخل بلامون ذهن فلیکس: اوففف چیکار کنم این وقته شب این دختر و اورده خونه... یعنی من باید برم؟ هیع ات: من میرم خونه جیمین: واستا خودم ببرمت (چون ات مست بود افتاد توی بغل جیمین)
ویو جیمین: اییی جذابه لعنتی چشمم کور شد... ولی واقعیتش نتونستم اون چیز و قبول نکنم یعنی.....
ات ویو: داشتم بهش نگاه میکردم بازم خیلی جذاب بود از نزدیک دیدنش... یکاری کرد که منو شوکه کرد اون منو بوسید... ولی منم واکنشم خوشحالی بود یعنی از این کارش خیلی خوشم اومده بود... بعد برای همین کارش یکی زدم توی کلش و بهش میخندیدم تا اینکه فردا شد....
part ¹⁴
(بچه ها یهویی نداشت میخواستم یکم اذیتتون کنم😂😂)
ات: پسره ی عوضیه دختر باز... بشدت لوسه و منم بیش از اندازه ازش متنفرم و خواهم بود ادمین: حق داری ات: مگه ندارم ادمین: داری ولی منم اونقدر بی حق نیستم ات: داداش تو خونه و بچه و شوهر نداری... که میای برای من تصمیم گیری میکنی ادمین: وایییی دوتا زوجین واقعا ات: چی میگی ادمین: اخه اون پسره هم همین حرف و به من زده بود ات: اونم تورو میشناسه؟ ادمین: اره... خب حالا بریم سراغ داستانمون
(چند دقیقه گذشته و جیمین به ات زل زده)
ات: هوییی داش جیمین: خفه نمیبینی دارم نگاهت میکنم ات: برو بابا مگه من سریالم که نگاهم میکنی جیمین: بیا بریم رستوران شام بخوریم ات: وای عالیه جیمین: خب فلیکس مراقب باشیا فلیکس: اوکی ات: مراقب چی باشه؟ جیمین: خونه دیگه ات: اها
(رستوران)
جیمین: چقدر مشروب میخوری ات: به تو مربوط نیست(مست ؛بچه ها کلا هربار ات حرف میزنه مسته؛ ) جیمین: باشه پس بیا باهم بخوریم ات: باش
ویو ا/ن: اخ جون بالاخره رسیدم به شنا امیدوارم ات ببینه
مجری: سلام به همه امروز میخوایم شنای دختران را ببینیم
میخواستم ببینم طرفدارام کین؟... که دیدم اون دوسته جیمینه(کوک)... هننن اون اینجا چیکار میکنه... خب ولش کن ا/ن اون حتما بخاطر کشورش اومده اینجا
ات: بیا ببرمت خونه جیمین: نخیرم من میبرمت فلیکس: چتون شده اسکلا ات: مشروبمون تموم شده بلامون بخل جیمین: اره بخل بلامون ذهن فلیکس: اوففف چیکار کنم این وقته شب این دختر و اورده خونه... یعنی من باید برم؟ هیع ات: من میرم خونه جیمین: واستا خودم ببرمت (چون ات مست بود افتاد توی بغل جیمین)
ویو جیمین: اییی جذابه لعنتی چشمم کور شد... ولی واقعیتش نتونستم اون چیز و قبول نکنم یعنی.....
ات ویو: داشتم بهش نگاه میکردم بازم خیلی جذاب بود از نزدیک دیدنش... یکاری کرد که منو شوکه کرد اون منو بوسید... ولی منم واکنشم خوشحالی بود یعنی از این کارش خیلی خوشم اومده بود... بعد برای همین کارش یکی زدم توی کلش و بهش میخندیدم تا اینکه فردا شد....
۳.۹k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.