(پارت 24) .I wish I never saw it
منظورش از وظایف تمکین بود؟مگه نگفت به خاسته خودم اما من کی خواستم؟ کلی حرف تو ذهنم
نفهمیدم کی شب شد
استرس گرفته بودم همش میگفتم ای کاش هیچ وقت شب نمیشد با صدازن خدمتکار رفتم سره میز
جیمین از پله پایین اومد نشست سره میز استرسم دو برابر شده بود غذارو اورد غذا بدون حرفی خورده شد غذاشو خورد لبشو با دستمال مخصوص پاک کرد نگاه سنگینشو حس کردم سرمو بلند کردم
[ ] جیمین: هرچقدر طول بدی بازم شب تو اتاقی بلند شد... منطزرم.
لهنش سردو خشک بود رفت
از اینکه فهمید دارم لفطش میدم فشی زیر لب نسار خودم کردم غذارو خوردم اروم اروم رفتم سمت اتاق دستگیره رو کشیدم رفتم تو نبودش نفس راحتی
کشیدم منم بخیالش شدم رو تخت تاق باز دراز کشیدم پنج دقیقه بعد صدای در بود اومد تو وقتی منو دید عصبی توپید بهم
جیمین: چرا لباستو عوض نکردی... هااا؟
اومد سمتم یقمو گرفت با هر حرف منو تکون میداد... فکر کردی بیخیالت میشم؟
تقلا کردم ولم کنه ولی نمیتونستم از دستش دربیام
ت ا: و... ولم کن... ولم کن
پرتم کرد رو تخت مثل برق باد رو خیمه زد با دستام به سینش میزدم تا بره عقب حتی یه وجبم تکن نخورد
جیمین: گفتم از دخترای وحشی خوشم میاد... هووم؟
ت ا: ولم کن
دستامو بالا سرم فقل کرد لباشو کبوند رو لبم مک محکمی میزد بعد چند دقیقه ازم جدا شد با نفس نفس نگاهش میکردم تو چشمام نگاه کرد خمار بود
کمربندشو با یه دستش باز کرد به هیچ کدوم از تقلاهام توجه نمیکرد دستامو با کمربند به تاج تخت بست لباسمو تو تنم جر داد جیغ خفیفی کشیدم
نفهمیدم کی شب شد
استرس گرفته بودم همش میگفتم ای کاش هیچ وقت شب نمیشد با صدازن خدمتکار رفتم سره میز
جیمین از پله پایین اومد نشست سره میز استرسم دو برابر شده بود غذارو اورد غذا بدون حرفی خورده شد غذاشو خورد لبشو با دستمال مخصوص پاک کرد نگاه سنگینشو حس کردم سرمو بلند کردم
[ ] جیمین: هرچقدر طول بدی بازم شب تو اتاقی بلند شد... منطزرم.
لهنش سردو خشک بود رفت
از اینکه فهمید دارم لفطش میدم فشی زیر لب نسار خودم کردم غذارو خوردم اروم اروم رفتم سمت اتاق دستگیره رو کشیدم رفتم تو نبودش نفس راحتی
کشیدم منم بخیالش شدم رو تخت تاق باز دراز کشیدم پنج دقیقه بعد صدای در بود اومد تو وقتی منو دید عصبی توپید بهم
جیمین: چرا لباستو عوض نکردی... هااا؟
اومد سمتم یقمو گرفت با هر حرف منو تکون میداد... فکر کردی بیخیالت میشم؟
تقلا کردم ولم کنه ولی نمیتونستم از دستش دربیام
ت ا: و... ولم کن... ولم کن
پرتم کرد رو تخت مثل برق باد رو خیمه زد با دستام به سینش میزدم تا بره عقب حتی یه وجبم تکن نخورد
جیمین: گفتم از دخترای وحشی خوشم میاد... هووم؟
ت ا: ولم کن
دستامو بالا سرم فقل کرد لباشو کبوند رو لبم مک محکمی میزد بعد چند دقیقه ازم جدا شد با نفس نفس نگاهش میکردم تو چشمام نگاه کرد خمار بود
کمربندشو با یه دستش باز کرد به هیچ کدوم از تقلاهام توجه نمیکرد دستامو با کمربند به تاج تخت بست لباسمو تو تنم جر داد جیغ خفیفی کشیدم
۹۳.۸k
۲۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.