WINNER 30
با پوزخندی که روی لبش بود وارد اتاق تاریکی که تبدیل به کابوس جونگین شده بود شد ، همونطور که خواسته بود پسر از قبل توی اتاق بود ، طبق معمول مرد ماسک داشت ..
صداش قابل تشخیص نبود ، روبروی جونگین قرار گرفت و گفت
»میبینم حال جونگوون بهتره ..
/هوم
پسر آروم تایید کرد ، میدونست الان سلامتی خواهرش به اون بستگی داره و نمیتونست خشمش رو بروز بده ..
»فقط یه ماموریت دیگه برات دارم و بعدش دیگه آزادی
پسر از این بابت کمی خیالش راحت شد ، دیگه مجبور نبود کارایی که اون میگه رو انجام بده ..
/چیکار .. چیکار باید بکنم
»اوه سادست! فقط میخوام منو به یه نفر معرفی کنی ..
/چرا خودت بهش زنگ نمیزنی؟ مثل کانگمین!
»دسترسی به این یکی یکم سخته ... ولی تو برای جونگوون همه کار انجام میدی درست نمیگم؟!
پسر بغضشو قورت داد و تایید کرد ..
»امشب برو به این بار که آدرسشو میدم ...
عکسی رو روی میز گذاشت که انگار از مردی توی کلاب گرفته شده بود
»آمارشو دارم ، هر شب توی همین باره ... فقط پیداش کن و چیزایی که بهت میگمو بهش بگو
/چی تو سرته .. یعنی بعدش دیگه با من کاری نداری؟
»دخالت نکن پسر جون ... مگه اینکه بخوای به اون دکترا بگم درمان یانگ جونگوون رو متوقف کنند
/نه!
»پس بهتره اینم مثل بقیه ی مراحل عالی انجام بدی...
گفت و بعد از اون فضای سرد و تاریک خارج شد
---
=سوآ گفتم نه!
+منم بهت گفتم تنها راهیه که مونده ..
=چند روز دیگه حالم خوب میشه
+کوک گوش کن به من .. دکتر گفته فعلا نباید فعالیتی داشته باشی ، از طرفی ما دیگه حتی پول بیمارستانم نداریم بدیم! مجبورم برم یه کار پیدا کنم
=سوآ ..
+چه خوشت بیاد چه نه کار دیگه ای نمیتونیم بکنیم ، برم دزدی کنم؟
=چیکار میخوای بکنی ..
+یکی از .. آشناهام کافه داره
=آشنا؟
+فکر کردی کار راحت پیدا میشه؟ مجبور شدم به اون بگم ..
=این آشنا کی هست؟..
+جیسونگ.
=وای سوآ ..
+میدونم گفتیم دیگه کلا هر چیز مربوط به اونو دور بندازیم ولی جیسونگ دوست منم هست ..
پسر از سر ناچاری قبول کرد ، چند روز تا مرخص شدن جونگکوک مونده بود ، و تو این چند روز سوآ درگیر کار توی کافه ی جیسونگ شده بود
به اندازه ای پول میگرفت که بتونه هزینه بیمارستانو بده ..
---
=سوآ سفارش میز ۴ یادت نره
+حواسم هست
جیسونگ باهاش رفتار خوبی داشت ، تا حدودی میدونست اون و مینهو بینشون بهم خورده و از اونجایی که سوآ ازش خواسته بود راجع به حضورش توی کافه چیزی به مینهو نگه جیسونگم چیزی نگفت ..
سفارش میز ۴ رو توی سینی گذاشت و سمت میز گوشه ی کافه رفت ، مرد تنهایی که کلاه رو جوری روی سرش گذاشته بود که صورتش قابل تشخیص نبود ، به مرموز بودنش توجهی نکرد و فقط سفارش رو روی میز گذاشت ، خواست برگرده سر کارش که مرد مچ دستش رو گرفت ..
از این کار شوکه شده بود که مرد پاکت نامه ای از جیب کتش در آورد و توی دست دختر گذاشت
+این دیگه چیه؟
مرد فقط گفت : بعدا بازش کن
بعد از گفتن جملش بدون توجه به قهوه ی روی میز ، بلند شد و از کافه بیرون رفت
به پاکت نگاهی انداخت ، که اسم روی پاکت نظرش رو جلب کرد "لی مینهو"
صداش قابل تشخیص نبود ، روبروی جونگین قرار گرفت و گفت
»میبینم حال جونگوون بهتره ..
/هوم
پسر آروم تایید کرد ، میدونست الان سلامتی خواهرش به اون بستگی داره و نمیتونست خشمش رو بروز بده ..
»فقط یه ماموریت دیگه برات دارم و بعدش دیگه آزادی
پسر از این بابت کمی خیالش راحت شد ، دیگه مجبور نبود کارایی که اون میگه رو انجام بده ..
/چیکار .. چیکار باید بکنم
»اوه سادست! فقط میخوام منو به یه نفر معرفی کنی ..
/چرا خودت بهش زنگ نمیزنی؟ مثل کانگمین!
»دسترسی به این یکی یکم سخته ... ولی تو برای جونگوون همه کار انجام میدی درست نمیگم؟!
پسر بغضشو قورت داد و تایید کرد ..
»امشب برو به این بار که آدرسشو میدم ...
عکسی رو روی میز گذاشت که انگار از مردی توی کلاب گرفته شده بود
»آمارشو دارم ، هر شب توی همین باره ... فقط پیداش کن و چیزایی که بهت میگمو بهش بگو
/چی تو سرته .. یعنی بعدش دیگه با من کاری نداری؟
»دخالت نکن پسر جون ... مگه اینکه بخوای به اون دکترا بگم درمان یانگ جونگوون رو متوقف کنند
/نه!
»پس بهتره اینم مثل بقیه ی مراحل عالی انجام بدی...
گفت و بعد از اون فضای سرد و تاریک خارج شد
---
=سوآ گفتم نه!
+منم بهت گفتم تنها راهیه که مونده ..
=چند روز دیگه حالم خوب میشه
+کوک گوش کن به من .. دکتر گفته فعلا نباید فعالیتی داشته باشی ، از طرفی ما دیگه حتی پول بیمارستانم نداریم بدیم! مجبورم برم یه کار پیدا کنم
=سوآ ..
+چه خوشت بیاد چه نه کار دیگه ای نمیتونیم بکنیم ، برم دزدی کنم؟
=چیکار میخوای بکنی ..
+یکی از .. آشناهام کافه داره
=آشنا؟
+فکر کردی کار راحت پیدا میشه؟ مجبور شدم به اون بگم ..
=این آشنا کی هست؟..
+جیسونگ.
=وای سوآ ..
+میدونم گفتیم دیگه کلا هر چیز مربوط به اونو دور بندازیم ولی جیسونگ دوست منم هست ..
پسر از سر ناچاری قبول کرد ، چند روز تا مرخص شدن جونگکوک مونده بود ، و تو این چند روز سوآ درگیر کار توی کافه ی جیسونگ شده بود
به اندازه ای پول میگرفت که بتونه هزینه بیمارستانو بده ..
---
=سوآ سفارش میز ۴ یادت نره
+حواسم هست
جیسونگ باهاش رفتار خوبی داشت ، تا حدودی میدونست اون و مینهو بینشون بهم خورده و از اونجایی که سوآ ازش خواسته بود راجع به حضورش توی کافه چیزی به مینهو نگه جیسونگم چیزی نگفت ..
سفارش میز ۴ رو توی سینی گذاشت و سمت میز گوشه ی کافه رفت ، مرد تنهایی که کلاه رو جوری روی سرش گذاشته بود که صورتش قابل تشخیص نبود ، به مرموز بودنش توجهی نکرد و فقط سفارش رو روی میز گذاشت ، خواست برگرده سر کارش که مرد مچ دستش رو گرفت ..
از این کار شوکه شده بود که مرد پاکت نامه ای از جیب کتش در آورد و توی دست دختر گذاشت
+این دیگه چیه؟
مرد فقط گفت : بعدا بازش کن
بعد از گفتن جملش بدون توجه به قهوه ی روی میز ، بلند شد و از کافه بیرون رفت
به پاکت نگاهی انداخت ، که اسم روی پاکت نظرش رو جلب کرد "لی مینهو"
۴.۹k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.