پارت 59

پارت 59
سناریو: جادوی شکوه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ایگای: باز کردن در*
دازای: یومه کو
ایگای: اینجا تو اتاقه
دازای: سرشو میندازه میاد داخل*
میخوایم بریم-_-
یومه: باشـ..
ایگای: یومه هیجا نمیاد^^
دازای: یومه این چی میگه... واقعا که. نمیخوای بمونی.. میمونی؟
ایگای: اره میمونه
دازای: با تو نبودم...
یومه: اره
ایگای: دیدی^^
دازای:.... هعی چقد زود خودتو فروختی
رفتن*
ایگای:... بای بای^^... خب یومه دیگ من موندم و تو^^
یومه:.......اره

از دید دازای*
دازای: خب بچه ها بریم..
میسا: یومه کو
دازای: نمیاد..
ریکو: چرااا
میسا: مگ میشه
دازای: عوم.. ترجیح داد پیش ایگای جونش بمونه

همه برگشتن مافیا*

دازای: رفتن دفتر موری و دادن پرونده ها*
موری: پس کو بقیش...
دازای: دست اعضای اژانسه..
موری: حیف شد... ولی مهم اینه اصلیه رو داریم
دازای: عوم... به لطف ریوشی..
و یچیز دیگ... یومه نیومد.. تصمیم گرفت پیش ایگای بمونه
موری: عوم... باش
دازای: همین
موری: خنده*....
دازای:....... •-•
موری: بعدا میفهمید.. حالا برو
دازای: عوم... رفتن*

از دید یومه*
ایگای: چسبوندن یومه به دیوار*
خب کجا بودیم؟... صورتشو نزدیک صورت یومه میکنه و میخواد ببوستش
ک.....
ادامه دارد...