part ❸❽🦭👩🦯
لایه ای از موهاش رو پشت، گوشش فرستاد و سرش رو خم کرد با بورام رو ببوسه...
جیمین « اوه مثل همیشه واقعا قراره ببوسش... کوک چشماتو ببند... اصلا همه ببندین
کوک « اگه قرار بود چشمامون رو ببندیم که میرفتن تو اتاق
نامجون « *پرت کردن لنگه دمپایی .... اینا برای سن شما مناسب نیست
بورام « با قرار گرفتن لب های گرمش روی لب هام و تنفس عطر تنش انگار وارد خلسه ای شیرین شده بودم.... بالاخره روزگار روی خوشش رو نشونم داده بود.... کمی بعد جدا شد و بعد از نوازش موهام رفت نشست سرجاش ... بعد از چند دقیقه به خودم اومدم و چنان جیغی کشیدم که همشون از ترس چسبیده به صندلی.... وایییییییییی *فرار به سمت اتاق
جیهوپ « *خنده... ببین از بس بهش بی محلی کردی بچه خر ذوق شد
یونگی « * خنده... قبول کن یه کم بی جنبه اس
کوک « یونگیا باهات موافقم.... باهاش صحبت میکنی؟ اخه وقتی وحشی میشه.....
یونگی « خیلی دوست دارم ورژن وحشی بورام رو ببینم
کوک « یونگیا دلت میاد بزاری منو له کنه؟
یونگی « صد در صد کوکیا
_بازی ناقص مونده بود و بورام همچنان توی اتاقش بود.... یونگی تصمیم گرفت بره کیتین کوچولوی بی جنبه اش رو بیاره تا بازی ادامه پیدا کنه....
بورام « سرم رو توی بالشتم کرده بودم و جیغ میکشیدم.... وای خدا وای خدا... چه مرگم شده؟ این چه کاریه اخه؟ واسه یه بوسه؟ خاک تو سرت بورام... با صدای در اتاق نگاهم رو به در دوختم که بعد از چند لحظه یونگی آروم وارد اتاق شد.... به چهار چوب تکیه داد و ژست دختر کشی گرفت
یونگی « گربه کوچولو بازی هنوز ادامه داره ها! اگه میدونستم با یه بوسه اینقدر جوگیر میشی ...
بورام « هیچی نگو.... تو هم اگه جای من بودی همین بلا سرت میومد.... این یه تیکه رو فاکتور بگیر... بریم پایین ... سریع از تخت پریدم پایین و اومدم از کنارت رد بشم که مچ دستم رو گرفت و توی آغوشش فرو رفتم
یونگی « اگه قرار باشه معشوق بشی باید به این چیزا عادت کنی... آه بورام دقیقا شبیه یه دختر کوچولویی... بریم؟
بورام « دختر کوچولو... نکن مریضضضض خوبه میدونی جنبه ندارم و هی تکرارش میکنی
یونگی « بیشتر به خودم فشردمش و شقیقه اش رو بوسیدم... یه چیز جدید کشف کرده بودم! اینکه بورام بوی ادکلنی رو میده که خودم ازش استفاده میکردم.... پوزخندی زدم و در حالی که داشتیم میرفتیم پایین گفتم « یک اینکه مال منی هر زمان که دلم بخواد میبوسمت ... دوم برای چی ادکلن منو میزنی؟ عطر خودتو بیشتر دوست دارم
بورام « حاجی مگه میدونی عطر خودم چیه؟ تو حتی دو کیلومتری من رد نمیشدی!
یونگی « تشخیص اون بوی وانیل کار غیر ممکنی نیست کیتین
بورام « لبخندی کنج لبم نشست و برگشتیم توی سالن... ظاهرا توی اداره برای نامجون و پسرا کاری پیش اومده بود و برای همین رفته بودن...
جیمین « اوه مثل همیشه واقعا قراره ببوسش... کوک چشماتو ببند... اصلا همه ببندین
کوک « اگه قرار بود چشمامون رو ببندیم که میرفتن تو اتاق
نامجون « *پرت کردن لنگه دمپایی .... اینا برای سن شما مناسب نیست
بورام « با قرار گرفتن لب های گرمش روی لب هام و تنفس عطر تنش انگار وارد خلسه ای شیرین شده بودم.... بالاخره روزگار روی خوشش رو نشونم داده بود.... کمی بعد جدا شد و بعد از نوازش موهام رفت نشست سرجاش ... بعد از چند دقیقه به خودم اومدم و چنان جیغی کشیدم که همشون از ترس چسبیده به صندلی.... وایییییییییی *فرار به سمت اتاق
جیهوپ « *خنده... ببین از بس بهش بی محلی کردی بچه خر ذوق شد
یونگی « * خنده... قبول کن یه کم بی جنبه اس
کوک « یونگیا باهات موافقم.... باهاش صحبت میکنی؟ اخه وقتی وحشی میشه.....
یونگی « خیلی دوست دارم ورژن وحشی بورام رو ببینم
کوک « یونگیا دلت میاد بزاری منو له کنه؟
یونگی « صد در صد کوکیا
_بازی ناقص مونده بود و بورام همچنان توی اتاقش بود.... یونگی تصمیم گرفت بره کیتین کوچولوی بی جنبه اش رو بیاره تا بازی ادامه پیدا کنه....
بورام « سرم رو توی بالشتم کرده بودم و جیغ میکشیدم.... وای خدا وای خدا... چه مرگم شده؟ این چه کاریه اخه؟ واسه یه بوسه؟ خاک تو سرت بورام... با صدای در اتاق نگاهم رو به در دوختم که بعد از چند لحظه یونگی آروم وارد اتاق شد.... به چهار چوب تکیه داد و ژست دختر کشی گرفت
یونگی « گربه کوچولو بازی هنوز ادامه داره ها! اگه میدونستم با یه بوسه اینقدر جوگیر میشی ...
بورام « هیچی نگو.... تو هم اگه جای من بودی همین بلا سرت میومد.... این یه تیکه رو فاکتور بگیر... بریم پایین ... سریع از تخت پریدم پایین و اومدم از کنارت رد بشم که مچ دستم رو گرفت و توی آغوشش فرو رفتم
یونگی « اگه قرار باشه معشوق بشی باید به این چیزا عادت کنی... آه بورام دقیقا شبیه یه دختر کوچولویی... بریم؟
بورام « دختر کوچولو... نکن مریضضضض خوبه میدونی جنبه ندارم و هی تکرارش میکنی
یونگی « بیشتر به خودم فشردمش و شقیقه اش رو بوسیدم... یه چیز جدید کشف کرده بودم! اینکه بورام بوی ادکلنی رو میده که خودم ازش استفاده میکردم.... پوزخندی زدم و در حالی که داشتیم میرفتیم پایین گفتم « یک اینکه مال منی هر زمان که دلم بخواد میبوسمت ... دوم برای چی ادکلن منو میزنی؟ عطر خودتو بیشتر دوست دارم
بورام « حاجی مگه میدونی عطر خودم چیه؟ تو حتی دو کیلومتری من رد نمیشدی!
یونگی « تشخیص اون بوی وانیل کار غیر ممکنی نیست کیتین
بورام « لبخندی کنج لبم نشست و برگشتیم توی سالن... ظاهرا توی اداره برای نامجون و پسرا کاری پیش اومده بود و برای همین رفته بودن...
۱۷۵.۳k
۲۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.