part:13. name:fate
#تهیونگ
ماشینو پارک کردم و پیاده شدم کایرا بهوش اومدن بود ولی هنوز بی حال بود کمکش کردم بلند بشه که گفت
_چه اتفاقی افتاد؟
با لبخند کمرنگی گفتم
_هیچی تو مدرسه پات پیچ خورد افتادی سرت خورد به میز
سری تکون داد که وارد خونه شدیم
نمیتونستم بهش بگم یه خون اشام میخواسته اونو بکشه برای همین اون تیکه از اتفاقو از ذهنش پاک کردم که به یاد نیاره که چه اتفاقی افتاد که بیهوش شد
کایرا رفت داخل اتاقش منم وارد اتاق خودم شدم که لباسامو عوض کنم
#کایرا
لباسامو که داشتم عوض می کردم احساس کردم گردنم خیلی درد میکنه ولی اهمیت ندادم احتمالا به گفته های تهیونگ وقتی سرم خورده به میز گردنمم ضربه دیده وارد دستشویی شدم و دست صورتمو شستم که کایلین وارد اتاق شد و گفت
_کایرا بیا پایین غذا بخور
_باشه الان میام
رفتم پایین که دیدم همه سر میز نشستن منم کنار بابام نشستم و شروع کردم به خوردن غذا بعد از تموم شدن غذا نشستم رو مبل که کارن اومد پیشم
_خوب خواهر کوچولو چطوری
_یاااااااا بهم نگو کوچولو
چشاشو گرد کردو گفت
_مگه نیستی؟
با اخم نگاش کردم که با تعجب به گردنم زل زد بهت گفت
_کایرا گردنت چی شده؟؟؟؟؟؟
با تعجب گفتم
_ها به گردن من چیکار داری تو
با تعجب گفت
_گردنت گردنت زخم شده
یکم ترسیدم برای همین سریع بلند شدم و رفتم توی اتاقم تا جلوی آینه ببینم گردنم چیشده که با چیزی که دیدم ..
ماشینو پارک کردم و پیاده شدم کایرا بهوش اومدن بود ولی هنوز بی حال بود کمکش کردم بلند بشه که گفت
_چه اتفاقی افتاد؟
با لبخند کمرنگی گفتم
_هیچی تو مدرسه پات پیچ خورد افتادی سرت خورد به میز
سری تکون داد که وارد خونه شدیم
نمیتونستم بهش بگم یه خون اشام میخواسته اونو بکشه برای همین اون تیکه از اتفاقو از ذهنش پاک کردم که به یاد نیاره که چه اتفاقی افتاد که بیهوش شد
کایرا رفت داخل اتاقش منم وارد اتاق خودم شدم که لباسامو عوض کنم
#کایرا
لباسامو که داشتم عوض می کردم احساس کردم گردنم خیلی درد میکنه ولی اهمیت ندادم احتمالا به گفته های تهیونگ وقتی سرم خورده به میز گردنمم ضربه دیده وارد دستشویی شدم و دست صورتمو شستم که کایلین وارد اتاق شد و گفت
_کایرا بیا پایین غذا بخور
_باشه الان میام
رفتم پایین که دیدم همه سر میز نشستن منم کنار بابام نشستم و شروع کردم به خوردن غذا بعد از تموم شدن غذا نشستم رو مبل که کارن اومد پیشم
_خوب خواهر کوچولو چطوری
_یاااااااا بهم نگو کوچولو
چشاشو گرد کردو گفت
_مگه نیستی؟
با اخم نگاش کردم که با تعجب به گردنم زل زد بهت گفت
_کایرا گردنت چی شده؟؟؟؟؟؟
با تعجب گفتم
_ها به گردن من چیکار داری تو
با تعجب گفت
_گردنت گردنت زخم شده
یکم ترسیدم برای همین سریع بلند شدم و رفتم توی اتاقم تا جلوی آینه ببینم گردنم چیشده که با چیزی که دیدم ..
۳.۶k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.