عمارت خونین (11)🖤
ا٫ت:ل لطفا به حرفم گوش بده لطفااا
من همه چی را فهمیدم من قبلا دوره های اموزشی پرستاری دیدم بزار کمکش کنم
بزار خونریزیش را بند بیارم وگرنه زنده نمیمونه
جونگکوک:چرا باید بهت اعتماد کنم؟؟؟چرااا؟مگهتوهمونی نبودی که انداختیش زندان
ا٫ت:این مسئله ها با هم جداند وقتی یک جون یک انسان وسطه حتی اگه دشمنم باشه اول انسانه ومن باید نجانش بدم وجدانم به من اینا میگه
جونگکوک:هع وجدان ؟اصلا مگه داری ؟
ا٫ت:لطفاا بزار کمکش کنم باور کن بهش اسیب نمیرسونم من فقط خونریزی را بند میارم تا دکتر برسه
جونگکوک:
ببین وکیل جون من به خاطر جون تهیونگ میبرمت اونجا تا خونریزی را بند بیاری ولی اگه اگه بفهمم کاری کردی حالش بدتر شده یکتیر رو سرت خالی نمکنم که راحت بشی بلکه زنده زنده بدنت را ت..ی..ک..ه..تی.که میکنم خوب میدونی این کارا میکنمممم
ا٫ت:با حرفایی که میزد موهای بدنم سیخ میشد
گفتم:من با جون یک انسان بازی نمیکنم حتی اگه دشمنم باشه
دستما گرفت ومحکم بردم سمت یک اتاقی
دیدم زیر دستای این رئیس روانی بالا سرش وایسادند
غرق خون بود خونریزیش شدید بود جونگکوک:برید اونطورف بیینم چیکار میکنه
یونگی:چطور بهش اعتماد میکنیی؟
جونگکوک:وقتی داره میمیره چاره دیگه ای نداره😡
جونگکوک:گوشیما برداشنم وزنگ زدم دکتر شخصیم
جونگکوک:الو دکتر
دکتر:بله رئیس
جونگکوک: یا تا یکی دوساعت دیگخ با یک پرواز برمیگردی اینجا یا یکی را میفرستی تیهونگا خوب کنه
دکتر:نمیتونم خودم بردگردم ولی یکی از دوستام را میفرستم
جونگکوک:قابل اعتماده؟
دکتر: قابل اعتماد
جونگکوک:
دست به سینه بالا سر تهیونگ وایسادم اون دختره خوب کارشا بلد بود نمیدوسنتم یک وکیل میتونه پرستار خوبی هم باشه
ا٫ت:گلوله خیلی خونریزی ایجاد میکرد تمام تلاشما کردم تا موقتا خونریزی را بند بیارم عرق کرده بودم چون خیلی کار سختی بود
که بعد از اینکه کارم تموم شد دیدم یک مرده ای اومد داخل
کای:این همون دکترس که قرار بود بیاد رئیس
جونگکوک:خوبع
دکتر تهیونگا زودتر خوب کن اصلا دوست ندارم حرفای بد ازتون بشنوم
دکتر:همه برید بیرون
جونگکوک:بهت اعتماد ندارم من نمیرم بیرون
دکتر: گفتم برید بیرون بعدشم من دکترم صدمه ای بهش نمیزنم نترس
جونگکوک:رفتم بیرون یعنی همه رفتیم
دیدم اون دختره وکیله خیلی خسته شده بود یه دیوار تکیه داد وخم شد و دستاش را گذاشت روی زانو هاش
یه نگاهی بهش کردم
عجیب بود چرا باید کمک میکرد؟بعد از چند دقیقه دکتر اومد بیرون
دکتر:گلوله را در اوردم قبلش یک نفر خونریزی را بند اورده واقعا خیلی خوب این کارا کرده چون اگه این کارا نمیکرد صدرصد زنده نمیموند
جونگکوک: با حرف دکتر خوش حال شدم
یک نگاهی به اون دختره انداختم که دیدم لبخندی زد انگار از زنده موندن تهیونگ خوشحال شد ولی چرا ؟
دکتر:گلوله را در اوردم الان فقط باید استراحت کنه
کای:ممنون دکتر من راهنماییتون میکنم
جیمین:یعنی الان مدیون این دختره شدیم؟
جونگکوک:عمرا بزارم میدون بشیم به سمت دختره رفتم بازوشا محکم با دستام گرفتم وفشار داد وگفتم:فکر نکردی که با این کارت قراره ازاد بشی؟
ا٫ت:تورا خدا دستما فشار نده درد میگیره با این فشار دادنای تو کل دستام کبود شده 😭
جونگکوک:فکر کردی برام مهمه؟
هوم؟
ا٫ت:من هیچ فکر نکردم بعدشم من تهیونگا نجات ندادم که تو منا زاد کنی چون میدونم روانی تر از این حرفایی که این کارا کنی
جونگکوک:جرئت داری یک بار دیگه اون لقب را به من نسبت بده تا نشونت بدم واقعا کی هستم
ا٫ت:
گفت:جرئت داری یک بار دیگه اون لقب را به من نسبت بده تا نشونت بدم واقعا کی ودستما محکم تر فشتر داد چشماما از درد روی هم فشردم
بعدش محکم ولم کرد که چند باعث شد چند متر عقب تر بیفتم
جونگکوک:جیمین کل شب مراقب تیهونگ باش
جیمین:چشم ارباب
کای تو هم همه چی را جمع کن هیچ اثری ازمون نمونه
کای:چشم
جونگکوک: جین تو هم این دختره را ببر اتاقم تا من بیام
با قدمای محکم به سمت اتاق لباسام حرکت کردم تا لباسی راحتی بپوشم ایستادم و برگشتم
جونگکوک:راستی جین منظورم از اتاقم اتاق خوابم بود نه اتاق جلسه
جین: اتاق خوابتون؟
جونگکوک:درسته اتاق خوابم
نامجون:این چشه؟اتاق خواب چرا؟اولین باره این کارا میکنه هیچوقت ارباب مجرمی را اتاق خوابش نمیبرد
جیهوپ:مجرماش هم هیچوقت دختر نبودند حتما میخواد باهاش بخو..
یونگی:عمرااا عمراا این کارا کن درسته روانیی ولی کاری که هیچوقت نمیکنه همینه تاحالا نیدیدم به خاطر این کار دست به دختری بزنه
جیهوپ :اما اون هم یک مَرده
نامجون:یونگی راست میگی اون این کارا نمیکنه
ا٫ت:چرا منا میخواد ببره اتاق خوابب این وحشی باز ازم چیمیخواپ ای خدااا خسته شدم
به سمت اتاق خواب حرکت کردم اون پسره جین درا باز کرد ومنا پرت مرد توش
افتادم روی زمین
من همه چی را فهمیدم من قبلا دوره های اموزشی پرستاری دیدم بزار کمکش کنم
بزار خونریزیش را بند بیارم وگرنه زنده نمیمونه
جونگکوک:چرا باید بهت اعتماد کنم؟؟؟چرااا؟مگهتوهمونی نبودی که انداختیش زندان
ا٫ت:این مسئله ها با هم جداند وقتی یک جون یک انسان وسطه حتی اگه دشمنم باشه اول انسانه ومن باید نجانش بدم وجدانم به من اینا میگه
جونگکوک:هع وجدان ؟اصلا مگه داری ؟
ا٫ت:لطفاا بزار کمکش کنم باور کن بهش اسیب نمیرسونم من فقط خونریزی را بند میارم تا دکتر برسه
جونگکوک:
ببین وکیل جون من به خاطر جون تهیونگ میبرمت اونجا تا خونریزی را بند بیاری ولی اگه اگه بفهمم کاری کردی حالش بدتر شده یکتیر رو سرت خالی نمکنم که راحت بشی بلکه زنده زنده بدنت را ت..ی..ک..ه..تی.که میکنم خوب میدونی این کارا میکنمممم
ا٫ت:با حرفایی که میزد موهای بدنم سیخ میشد
گفتم:من با جون یک انسان بازی نمیکنم حتی اگه دشمنم باشه
دستما گرفت ومحکم بردم سمت یک اتاقی
دیدم زیر دستای این رئیس روانی بالا سرش وایسادند
غرق خون بود خونریزیش شدید بود جونگکوک:برید اونطورف بیینم چیکار میکنه
یونگی:چطور بهش اعتماد میکنیی؟
جونگکوک:وقتی داره میمیره چاره دیگه ای نداره😡
جونگکوک:گوشیما برداشنم وزنگ زدم دکتر شخصیم
جونگکوک:الو دکتر
دکتر:بله رئیس
جونگکوک: یا تا یکی دوساعت دیگخ با یک پرواز برمیگردی اینجا یا یکی را میفرستی تیهونگا خوب کنه
دکتر:نمیتونم خودم بردگردم ولی یکی از دوستام را میفرستم
جونگکوک:قابل اعتماده؟
دکتر: قابل اعتماد
جونگکوک:
دست به سینه بالا سر تهیونگ وایسادم اون دختره خوب کارشا بلد بود نمیدوسنتم یک وکیل میتونه پرستار خوبی هم باشه
ا٫ت:گلوله خیلی خونریزی ایجاد میکرد تمام تلاشما کردم تا موقتا خونریزی را بند بیارم عرق کرده بودم چون خیلی کار سختی بود
که بعد از اینکه کارم تموم شد دیدم یک مرده ای اومد داخل
کای:این همون دکترس که قرار بود بیاد رئیس
جونگکوک:خوبع
دکتر تهیونگا زودتر خوب کن اصلا دوست ندارم حرفای بد ازتون بشنوم
دکتر:همه برید بیرون
جونگکوک:بهت اعتماد ندارم من نمیرم بیرون
دکتر: گفتم برید بیرون بعدشم من دکترم صدمه ای بهش نمیزنم نترس
جونگکوک:رفتم بیرون یعنی همه رفتیم
دیدم اون دختره وکیله خیلی خسته شده بود یه دیوار تکیه داد وخم شد و دستاش را گذاشت روی زانو هاش
یه نگاهی بهش کردم
عجیب بود چرا باید کمک میکرد؟بعد از چند دقیقه دکتر اومد بیرون
دکتر:گلوله را در اوردم قبلش یک نفر خونریزی را بند اورده واقعا خیلی خوب این کارا کرده چون اگه این کارا نمیکرد صدرصد زنده نمیموند
جونگکوک: با حرف دکتر خوش حال شدم
یک نگاهی به اون دختره انداختم که دیدم لبخندی زد انگار از زنده موندن تهیونگ خوشحال شد ولی چرا ؟
دکتر:گلوله را در اوردم الان فقط باید استراحت کنه
کای:ممنون دکتر من راهنماییتون میکنم
جیمین:یعنی الان مدیون این دختره شدیم؟
جونگکوک:عمرا بزارم میدون بشیم به سمت دختره رفتم بازوشا محکم با دستام گرفتم وفشار داد وگفتم:فکر نکردی که با این کارت قراره ازاد بشی؟
ا٫ت:تورا خدا دستما فشار نده درد میگیره با این فشار دادنای تو کل دستام کبود شده 😭
جونگکوک:فکر کردی برام مهمه؟
هوم؟
ا٫ت:من هیچ فکر نکردم بعدشم من تهیونگا نجات ندادم که تو منا زاد کنی چون میدونم روانی تر از این حرفایی که این کارا کنی
جونگکوک:جرئت داری یک بار دیگه اون لقب را به من نسبت بده تا نشونت بدم واقعا کی هستم
ا٫ت:
گفت:جرئت داری یک بار دیگه اون لقب را به من نسبت بده تا نشونت بدم واقعا کی ودستما محکم تر فشتر داد چشماما از درد روی هم فشردم
بعدش محکم ولم کرد که چند باعث شد چند متر عقب تر بیفتم
جونگکوک:جیمین کل شب مراقب تیهونگ باش
جیمین:چشم ارباب
کای تو هم همه چی را جمع کن هیچ اثری ازمون نمونه
کای:چشم
جونگکوک: جین تو هم این دختره را ببر اتاقم تا من بیام
با قدمای محکم به سمت اتاق لباسام حرکت کردم تا لباسی راحتی بپوشم ایستادم و برگشتم
جونگکوک:راستی جین منظورم از اتاقم اتاق خوابم بود نه اتاق جلسه
جین: اتاق خوابتون؟
جونگکوک:درسته اتاق خوابم
نامجون:این چشه؟اتاق خواب چرا؟اولین باره این کارا میکنه هیچوقت ارباب مجرمی را اتاق خوابش نمیبرد
جیهوپ:مجرماش هم هیچوقت دختر نبودند حتما میخواد باهاش بخو..
یونگی:عمرااا عمراا این کارا کن درسته روانیی ولی کاری که هیچوقت نمیکنه همینه تاحالا نیدیدم به خاطر این کار دست به دختری بزنه
جیهوپ :اما اون هم یک مَرده
نامجون:یونگی راست میگی اون این کارا نمیکنه
ا٫ت:چرا منا میخواد ببره اتاق خوابب این وحشی باز ازم چیمیخواپ ای خدااا خسته شدم
به سمت اتاق خواب حرکت کردم اون پسره جین درا باز کرد ومنا پرت مرد توش
افتادم روی زمین
۷.۴k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.