شاگرد عاشق🖤
شاگرد عاشق🖤
ا/ت: اینبار قبل اینکه از دستم بگیره کشیدم دستم رو و یه دفعه رویه بازوش خاموش کردم و فشار دادم
جونگ کوک: اااخ بانو میسوزهههه بانووو آیییی
ا/ت:اشکنریز کوک اشکککک نریز
سیگار رو برداشتم و چونش رو با دستام گرفتم و نزدیک خودم کردمش
.
درس بعدی:
واسه هیچکسی دل نسوزون فهمیدی؟؟
بیا خودت هم بکش
جونگ کوک: با تمام قاطعیت فکم رو از دستش کشیدم و زل زدم بهش
نمیکشممم بدم میاد
ا/ت: از جدیتش خوشم اومد ولی من سمج تر از این حرفام
اگه نکشی ۲۰ضربه با چوب یا خطکش بهت میزنم
جونگ کوک: بزن من هیچوقت سیگار نمیکشم الکل هم نمیخورم خلاصه هر کاری که اون مرد میکرد رو من نمیکنم
ا/ت:برقه عصبانیت رو تو چشماش دیدم اون قاشقه تویه لیوان داره کم کم شروع به چرخش میکنه و دونه هایه خاکشیر رو با آب مخلوط میکنه
باشه نکش بریم تو
جونگ کوک: حرفم رو قبول کرد و اومدیم تو خونه دستم میسوخت
ا/ت: بیا اتاقم
جونگ کوک: با تعجب بهش نگاه کردم و پشتش راه افتادم رسیدیم به اتاق خواب درو باز کرد رفتیم تو مستقیم رفت سمته کمدش
ات: درو ببند بشین رو تخت
جونگ کوک: همون کارو کردم با جعبه کمک هایه اولیه اومد طرفم رویه سوختگی پماد زد که داد زدم
ااااخ
ا/ت: درد تنها چیزیه که یه آدم نمیتونه از پسش بر بیاد و یا پشت سر بزاره باید از روش رد بشه درست مثله یه سنگ که تو خیابونه و ما نمیبینمش باید کوچیک باشه جوری که حس نشه باید کوچیک در نظرش بگیریم سنگی که زیره پایه ما کوچیکه زیره پایه یه بچه که تازه راه افتاده قطعا بزرگ و خطر ناکه
کوک آدما تو زندگیشون سختی میکشن و همون سختی میشه قوت و افتخار فرداش
دستش رو بستم جعبه رو جم کردم گذاشتم رو میز عسلی
کوک میخوام بهت کمک کنم خودت رو پیدا کنی همونجوری که من پیدا کردم و الان اینجام
اگه بهت سختی میدم ناراحت نشو ازم یا تنبیهت میکنم همه بخاطره خودته بعضی وقتا ننه خاتون منو میزد ولی همیشه پرو تر میشدم هر دفعه که میخواست تنبیهم کنه پرو تر از قبل میشدم و سماجتم بیشتر میشد
توهم باید اینجوری باشه دفعه بعدی که میگم تنبیه یا یه کاری میکنم باید پرو باشی تا اون موقعه حتی منم ازت بترسم
میتونی بری اتاقت
جونگ کوک: داشتم به طرفه در میرفتم که برگشتم نگاش کردم نشسته بود رو تخت یه پاش آویزون بود و پایه دیگش جم شده بود یه ذره راه رو رفتم و سریع بغلش کردم که بلند شد ایستاد و دستاش رو دوره گردنم حلقه کرد قدم تا گردنش میرسید دستم دوره کمرش بود و سرم رویه بدنش و دستایه اون دوره گردنم حلقه شده بود
ا/ت: هی خوبی؟؟
جونگ کوک: دوست دارم
ا/ت:از حرفش جا خوردم تاحالا کسی بهمنگفت جز جیمین
من منم دوست دارم حالا چیشده؟؟
جونگ کوک: دلم واسه مادر تنگ شده
ا/ت: منم دلم تنگه شده
پارت یازدهم🖤
ا/ت: اینبار قبل اینکه از دستم بگیره کشیدم دستم رو و یه دفعه رویه بازوش خاموش کردم و فشار دادم
جونگ کوک: اااخ بانو میسوزهههه بانووو آیییی
ا/ت:اشکنریز کوک اشکککک نریز
سیگار رو برداشتم و چونش رو با دستام گرفتم و نزدیک خودم کردمش
.
درس بعدی:
واسه هیچکسی دل نسوزون فهمیدی؟؟
بیا خودت هم بکش
جونگ کوک: با تمام قاطعیت فکم رو از دستش کشیدم و زل زدم بهش
نمیکشممم بدم میاد
ا/ت: از جدیتش خوشم اومد ولی من سمج تر از این حرفام
اگه نکشی ۲۰ضربه با چوب یا خطکش بهت میزنم
جونگ کوک: بزن من هیچوقت سیگار نمیکشم الکل هم نمیخورم خلاصه هر کاری که اون مرد میکرد رو من نمیکنم
ا/ت:برقه عصبانیت رو تو چشماش دیدم اون قاشقه تویه لیوان داره کم کم شروع به چرخش میکنه و دونه هایه خاکشیر رو با آب مخلوط میکنه
باشه نکش بریم تو
جونگ کوک: حرفم رو قبول کرد و اومدیم تو خونه دستم میسوخت
ا/ت: بیا اتاقم
جونگ کوک: با تعجب بهش نگاه کردم و پشتش راه افتادم رسیدیم به اتاق خواب درو باز کرد رفتیم تو مستقیم رفت سمته کمدش
ات: درو ببند بشین رو تخت
جونگ کوک: همون کارو کردم با جعبه کمک هایه اولیه اومد طرفم رویه سوختگی پماد زد که داد زدم
ااااخ
ا/ت: درد تنها چیزیه که یه آدم نمیتونه از پسش بر بیاد و یا پشت سر بزاره باید از روش رد بشه درست مثله یه سنگ که تو خیابونه و ما نمیبینمش باید کوچیک باشه جوری که حس نشه باید کوچیک در نظرش بگیریم سنگی که زیره پایه ما کوچیکه زیره پایه یه بچه که تازه راه افتاده قطعا بزرگ و خطر ناکه
کوک آدما تو زندگیشون سختی میکشن و همون سختی میشه قوت و افتخار فرداش
دستش رو بستم جعبه رو جم کردم گذاشتم رو میز عسلی
کوک میخوام بهت کمک کنم خودت رو پیدا کنی همونجوری که من پیدا کردم و الان اینجام
اگه بهت سختی میدم ناراحت نشو ازم یا تنبیهت میکنم همه بخاطره خودته بعضی وقتا ننه خاتون منو میزد ولی همیشه پرو تر میشدم هر دفعه که میخواست تنبیهم کنه پرو تر از قبل میشدم و سماجتم بیشتر میشد
توهم باید اینجوری باشه دفعه بعدی که میگم تنبیه یا یه کاری میکنم باید پرو باشی تا اون موقعه حتی منم ازت بترسم
میتونی بری اتاقت
جونگ کوک: داشتم به طرفه در میرفتم که برگشتم نگاش کردم نشسته بود رو تخت یه پاش آویزون بود و پایه دیگش جم شده بود یه ذره راه رو رفتم و سریع بغلش کردم که بلند شد ایستاد و دستاش رو دوره گردنم حلقه کرد قدم تا گردنش میرسید دستم دوره کمرش بود و سرم رویه بدنش و دستایه اون دوره گردنم حلقه شده بود
ا/ت: هی خوبی؟؟
جونگ کوک: دوست دارم
ا/ت:از حرفش جا خوردم تاحالا کسی بهمنگفت جز جیمین
من منم دوست دارم حالا چیشده؟؟
جونگ کوک: دلم واسه مادر تنگ شده
ا/ت: منم دلم تنگه شده
پارت یازدهم🖤
۶.۹k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.