باران خونp1s2
ویو نامجون
توی دقتز کارم بودم و و مدارک هارو چک میکردم
اقای جانسون از اداره شرکت امریکا کنار کشید و اومد پیش ا/ت برای همین اون جارو نزدیک 5 ماهه تعطیل کردیم جینگو رو فرستادم امریکا تا کارای شرکت رو انجام بده و خودش اونجا رو اداره کنه خیلی خسته بودم و ا/ت هم از جونگهو مراقبت میکرد بله درسته جونگ هو من بالاخره پدر شدم پدر یه بچه با اسم کیم جونگ هو هر روز بعد از کار دلم تنگه براش تا برم ببینمش ا/ت از شرکت کنار کشید چون نمیتونست هم مادری کنه و هم شرکت رو بچرخونه برای همین چانگ ووک شد جانشین ا/ت تا پسرمون بزرگ بشه { جونگ هو پنج ماهشه }
سریع کار هارو تموم کردم و به خانم ان { هواسا منشی نامجون} گفتم تا پرونده هارو کپی بگیره خودمم سریع سوار ماشین شدم و به سمت خونه رفتم{ اسلاید 2 جونگ هو و اسلاید 3 هواسا}
ویو ا/ت
داشتم نهار درست میکردم که جیغ جونگ هو رو شنیدم
ا/ت: باباااااااااااااااااااااا
دوئین: دارم میرم
ا/ت: اههه خسته شدم هر 15 مین یه بار گریه میکنههه
دوئین: بیخیالش بچه است نگاه الان داره میخنده
{ صدای در}
نامجون: من اومدم
ا/ت: سلام عزیزم
نامجون: سلام ، سلام پدر
دوئین: سلام پسرم
نامجون: جونگ هو رو بدین به من
دوئین: خدا خیرت بده بگیرش
{ اصلا نمیتونم پدر شدن نامجون رو تصور کنم سختههههههههههه}
نامجون: نظافت چی ها کجان؟
ا/ت: امروز حوصله خودمم ندارم زنگ زدم به همشون فتم نیان نهار رو هم خودم پختم
نامجون: اونا کلا 3 روز در هفته میان بعد تو مرخصی دادی بهشون
ا/ت: مرخصی ندادم امروز بهشون احتیاج نداریم اههه بحث نکن دیگه
نامجون:...
دوئین: کمک نمیخوای دخترم؟
ا/ت: نه بابا ممنون تموم شد
تازه یه مقدار اعصابم اروم شد که دوباره جونگ هو شروع به گریه کرد
ا/ت: نام میشه بخوابونیش؟
نامجون: سیع میکنم شیشه شیرش کو؟
ا/ت: باید درست کنم
دوئین: من انجامش میدم
نامجون: ممنون
ویو نامجون...
توی دقتز کارم بودم و و مدارک هارو چک میکردم
اقای جانسون از اداره شرکت امریکا کنار کشید و اومد پیش ا/ت برای همین اون جارو نزدیک 5 ماهه تعطیل کردیم جینگو رو فرستادم امریکا تا کارای شرکت رو انجام بده و خودش اونجا رو اداره کنه خیلی خسته بودم و ا/ت هم از جونگهو مراقبت میکرد بله درسته جونگ هو من بالاخره پدر شدم پدر یه بچه با اسم کیم جونگ هو هر روز بعد از کار دلم تنگه براش تا برم ببینمش ا/ت از شرکت کنار کشید چون نمیتونست هم مادری کنه و هم شرکت رو بچرخونه برای همین چانگ ووک شد جانشین ا/ت تا پسرمون بزرگ بشه { جونگ هو پنج ماهشه }
سریع کار هارو تموم کردم و به خانم ان { هواسا منشی نامجون} گفتم تا پرونده هارو کپی بگیره خودمم سریع سوار ماشین شدم و به سمت خونه رفتم{ اسلاید 2 جونگ هو و اسلاید 3 هواسا}
ویو ا/ت
داشتم نهار درست میکردم که جیغ جونگ هو رو شنیدم
ا/ت: باباااااااااااااااااااااا
دوئین: دارم میرم
ا/ت: اههه خسته شدم هر 15 مین یه بار گریه میکنههه
دوئین: بیخیالش بچه است نگاه الان داره میخنده
{ صدای در}
نامجون: من اومدم
ا/ت: سلام عزیزم
نامجون: سلام ، سلام پدر
دوئین: سلام پسرم
نامجون: جونگ هو رو بدین به من
دوئین: خدا خیرت بده بگیرش
{ اصلا نمیتونم پدر شدن نامجون رو تصور کنم سختههههههههههه}
نامجون: نظافت چی ها کجان؟
ا/ت: امروز حوصله خودمم ندارم زنگ زدم به همشون فتم نیان نهار رو هم خودم پختم
نامجون: اونا کلا 3 روز در هفته میان بعد تو مرخصی دادی بهشون
ا/ت: مرخصی ندادم امروز بهشون احتیاج نداریم اههه بحث نکن دیگه
نامجون:...
دوئین: کمک نمیخوای دخترم؟
ا/ت: نه بابا ممنون تموم شد
تازه یه مقدار اعصابم اروم شد که دوباره جونگ هو شروع به گریه کرد
ا/ت: نام میشه بخوابونیش؟
نامجون: سیع میکنم شیشه شیرش کو؟
ا/ت: باید درست کنم
دوئین: من انجامش میدم
نامجون: ممنون
ویو نامجون...
۶۰۵
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.