فیک کوک ( عشق مافیا) پارت ۴
از زبان ا/ت
اگر رسانه ها بفهمن صددرصد خبر همه جا پخش میشه که کیم ا/ت دختر خانواده کیم با یه مافیا قرار میزاره اون موقع مطمئنن مادر و پدرم خیلی اعصبانی میشن... ولی خب از جونم که مهم تر نیست
( فردا صبح)
از زبان ا/ت
از خواب بیدار شدم صبحونم رو خوردم و رفتم مطبم امروز کم بیمار دارم یکی از بیمارام اومد تو و نشست معاینش کردم گوشیش رو که روشن کرد یهو عکس آقای جئون رو دیدم گفتم : ببخشید این آقا کیه گفت : واقعاً نمیشناسینش اون پسر خانواده جئونه یکی پولدارترین و سرشناس ترین خانواده های کره
گفتم : کارشون چیه ؟ گفت : اونا شرکت های داروسازی دارن اما اینطور که من شنیدم پسرشون یه مافیای جنتلمنه اسمشم جومگ کوکخ گفتم : اووو ممنون میتونی بری این آخرین بیمارم بود روبه پنجره کردم و گفتم : چرا من......جونگ کوک
گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس جواب دادم جونگ کوک بود گفت : آماده شو دارم میام دنبالت راستی لوکیشن خونت رو بفرست گفتم : ولی من که خونه نیستم گفت: خب زود برو خونه آماده شو
سریع لوکیشن رو فرستادم و رفتم خونه با توجه به سردی هوا یه کت سیاه کوتاه با شلوار چسبان و پوتین های سیاه مشکی پوشیدم موهامم باز گذاشتم بدو بدو رفتم پایین در رو باز کردم که جلوم ظاهر شد کم مونده بود بیوفتم که گرفتم کمک کرد صاف وایستم گفت : بریم رفتم و سواره ماشینش شدم راه افتادیم گفتم : اسمت چیه گفت : جونگ کوک گفتم : منم ا/ت هستم
رفتیم به یه رستوران شیک که هیچکس جز پیشخدمت هاش اونجا نبودن رفتیم تو جونگ کوک دستم و گرفت گفتم : هویی چیکار میکنی دستم و ول کن گفت : الان یکی داره ازمون عکس میگیره پس سعی کن عادی باشی
لبخند مصنوعی زدم و گفتم :☺️ باشه
صندلی رو برام کشید عقب و نشستم یه چندتا غذا سفارش دادیم غذام رو نتونستم بخورم اینقدر که استرس داشتم گفتم : ببینم تو واقعاً مافیایی گفت : شک داری اصلحش رو در آورد و گرفت سمته یه پیشخدمت و......بنگ.......زدش چشمام رو محکم بستم خیلی ترسیده بودم گفت : دیدی حالا
گفتم : تو مریضی مریض
( یک هفته بعد)
از زبان ا/ت
یک هفته هست که ازش خبری نیست خدارو شکر گوشیم رو باز کردم رفتم تا اخبار تازه رو بخونم که با چیزی که دیدم قلبم اومد تو دهنم اخبار :« پسره خانواده جئون بالاخره قرار گذاشت ، مافیای بزرگ کی رو واسه خودش انتخاب کرده!؟ » خوبه توی عکس صورتم نیوفتاده بود لعنتی چرا عکسا رو منتشر کرده حال و حوصله بحث باهاش رو ندارم
زنگ دره خونم زده شد رفتم بازش کردم....بله جناب کوک تشریف آوردن گفتم : چرا مثلا همچین چیزی رو همه جا پخش کردی
گفت : دوست نداری همچین دوست پسری رو کسی نبینه گفتم : جونگ کوک تو واقعاً نمیفهمی میدونی خانوادم بفهمه چی میشه
بیچاره میشم داشتم میرفتم جلوش که پام پیچ خورد و افتادم روش.....
اگر رسانه ها بفهمن صددرصد خبر همه جا پخش میشه که کیم ا/ت دختر خانواده کیم با یه مافیا قرار میزاره اون موقع مطمئنن مادر و پدرم خیلی اعصبانی میشن... ولی خب از جونم که مهم تر نیست
( فردا صبح)
از زبان ا/ت
از خواب بیدار شدم صبحونم رو خوردم و رفتم مطبم امروز کم بیمار دارم یکی از بیمارام اومد تو و نشست معاینش کردم گوشیش رو که روشن کرد یهو عکس آقای جئون رو دیدم گفتم : ببخشید این آقا کیه گفت : واقعاً نمیشناسینش اون پسر خانواده جئونه یکی پولدارترین و سرشناس ترین خانواده های کره
گفتم : کارشون چیه ؟ گفت : اونا شرکت های داروسازی دارن اما اینطور که من شنیدم پسرشون یه مافیای جنتلمنه اسمشم جومگ کوکخ گفتم : اووو ممنون میتونی بری این آخرین بیمارم بود روبه پنجره کردم و گفتم : چرا من......جونگ کوک
گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس جواب دادم جونگ کوک بود گفت : آماده شو دارم میام دنبالت راستی لوکیشن خونت رو بفرست گفتم : ولی من که خونه نیستم گفت: خب زود برو خونه آماده شو
سریع لوکیشن رو فرستادم و رفتم خونه با توجه به سردی هوا یه کت سیاه کوتاه با شلوار چسبان و پوتین های سیاه مشکی پوشیدم موهامم باز گذاشتم بدو بدو رفتم پایین در رو باز کردم که جلوم ظاهر شد کم مونده بود بیوفتم که گرفتم کمک کرد صاف وایستم گفت : بریم رفتم و سواره ماشینش شدم راه افتادیم گفتم : اسمت چیه گفت : جونگ کوک گفتم : منم ا/ت هستم
رفتیم به یه رستوران شیک که هیچکس جز پیشخدمت هاش اونجا نبودن رفتیم تو جونگ کوک دستم و گرفت گفتم : هویی چیکار میکنی دستم و ول کن گفت : الان یکی داره ازمون عکس میگیره پس سعی کن عادی باشی
لبخند مصنوعی زدم و گفتم :☺️ باشه
صندلی رو برام کشید عقب و نشستم یه چندتا غذا سفارش دادیم غذام رو نتونستم بخورم اینقدر که استرس داشتم گفتم : ببینم تو واقعاً مافیایی گفت : شک داری اصلحش رو در آورد و گرفت سمته یه پیشخدمت و......بنگ.......زدش چشمام رو محکم بستم خیلی ترسیده بودم گفت : دیدی حالا
گفتم : تو مریضی مریض
( یک هفته بعد)
از زبان ا/ت
یک هفته هست که ازش خبری نیست خدارو شکر گوشیم رو باز کردم رفتم تا اخبار تازه رو بخونم که با چیزی که دیدم قلبم اومد تو دهنم اخبار :« پسره خانواده جئون بالاخره قرار گذاشت ، مافیای بزرگ کی رو واسه خودش انتخاب کرده!؟ » خوبه توی عکس صورتم نیوفتاده بود لعنتی چرا عکسا رو منتشر کرده حال و حوصله بحث باهاش رو ندارم
زنگ دره خونم زده شد رفتم بازش کردم....بله جناب کوک تشریف آوردن گفتم : چرا مثلا همچین چیزی رو همه جا پخش کردی
گفت : دوست نداری همچین دوست پسری رو کسی نبینه گفتم : جونگ کوک تو واقعاً نمیفهمی میدونی خانوادم بفهمه چی میشه
بیچاره میشم داشتم میرفتم جلوش که پام پیچ خورد و افتادم روش.....
۱۱۱.۵k
۰۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.