مافیای بی مزه من
پارت ۱۳
کوک ویو
ا/ت: چی
کوک: هیچی
ا/ت: نه چی گفتی یبار دیگه بگو نفهمیدم
کوک: میگم داری کاری میکنی که عاشقت شم *بلند
ا/ت: چقدر شوخی میکنی
صورتشو اورد نزدیکم
کوک: نه شوخی نمیکنم میخوای بهت ثابت کنم
هلش دادم اونطرف
ا/ت: نه مرسی نمیخواد
کوک: بامزه *خنده
ا/ت: من اصلا میرم تو اتاقم مهم نیست موش تو اتاقمه
بلند شدم میخواستم برم که کوک منو رو کشید سمت خودش
...
داشت قلبم میومد تو دهنم
سریع میخواستم از رو پاش بلند شم که گرفتم و نزاشت بلند شم
ا/ت: بزار بلند شم *اروم
کوک: چی گفتی
ا/ت: گفتم بزار بلند شم
کوک: بلند تر بگو صدات نمیاد
ا/ت: گفتم بزار بلند شم *داد
کوک: خودت اومدی رو پام حالا میخوای بلند شی
ا/ت: کی گفتهمن اومدم رو پات تو منو کشیدی*بلند
کوک: نمیخوام
ا/ت: عهههه بزار بلند شم
داشتم سعی میکردم بلند شم
کوک: اینقدر تکون نخور میزارم بلند شی
دیگه تکون نخوردم
ا/ت: حالا بزار بلند شم
کوک: باشه
ولم کرد
بلند که شدم دوباره گرفتم انداختم رو مبل و خودش هم اومد روم
ا/ت: چیکار میکنی
کوک: هیششش.... ساکت باش
ا/ت: ولم کن داری پسره بی شعور
کوک: باشه من بی شعور حالا خفه
داشت صورتش رو همینطور بهم نزدیک تر میکرد
ترسیدم و چشمام رو بستم
همینطور منتظر بودم دیدم هیچ اتفاقی نمیفته
چشمام رو که باز کردم همون لحظه لباش اومد رو لبام
مونده بودم که چیکار کنم
سعی کردم ازش جدا شم ولم محکم گرفته بودم و نمیتونستم بلند شم
همینطور منو میبوسید ولی من باهاش همکاری نمیکردم
لبم رو گاز گرفت و بخاطر همین مجبور شدم که باهاش همکاری کنم
بعد چند مین ازم جدا شد
هلش دادم اونور و نشستم
ا/ت: خیلی بی شعوری. حالم ازت بهم میخوره اشغال*داد فراوان
کوک: چته من فقط بوسیدمت بلایی که سرت نیوردم
ا/ت: نه میخواستی بیار*داد
کوک: هییی اروم باش کم کم داره روت زیاد میشه اگه میخوای بلایی سرت نیاد صدات رو بالا نیار و مثل ادم رفتار کن
ترسیدم
بزور اب دهنم رو قرت دادم و جوابش رو دادم
ا/ت: مثلا میخوای چه بلایی سرم بیاری*اروم
کوک: اگه بیای توی اتاقم میفهمی
ا/ت: نه غلط کردم من دیگه میرم
بلند شدم و مینواستم برم
کوک: وایستا
چرخیدم سمتش
ا/ت: چیه
اومد سمتم و دستش رو گذاشت رو شونه هام
کوک: ب... بب... ببخشید *اروم
ا/ت: چیی *تعجب
کوک: واقعا دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و بخاطر همین بوسیدمت واقعا ببخشید اگه ناراحت شدی
ا/ت: اممممم.... نه فقط یخورده استرس گرفتم بخاطر همین اینطوری رفتار کردم
کوک: چند تا سوال ازت میپرسم راستشو بهم بگو
ا/ت: باشه
کوک: تو هنوز شوگا رو دوست داری؟
با خودم گفتم اگه بگم اره ممکنه بلایی سره شوگا بیاره
ا/ت: نه دیگه ازش خوشم نمیاد
کوک: خب از من چی؟
ا/ت: راستش رو بخوای نه
کوک: اوهوممم... میتونی بری
ا/ت: باشه
رفتم تو اتاقم
......
ادامه توی پارت بعد
کوک ویو
ا/ت: چی
کوک: هیچی
ا/ت: نه چی گفتی یبار دیگه بگو نفهمیدم
کوک: میگم داری کاری میکنی که عاشقت شم *بلند
ا/ت: چقدر شوخی میکنی
صورتشو اورد نزدیکم
کوک: نه شوخی نمیکنم میخوای بهت ثابت کنم
هلش دادم اونطرف
ا/ت: نه مرسی نمیخواد
کوک: بامزه *خنده
ا/ت: من اصلا میرم تو اتاقم مهم نیست موش تو اتاقمه
بلند شدم میخواستم برم که کوک منو رو کشید سمت خودش
...
داشت قلبم میومد تو دهنم
سریع میخواستم از رو پاش بلند شم که گرفتم و نزاشت بلند شم
ا/ت: بزار بلند شم *اروم
کوک: چی گفتی
ا/ت: گفتم بزار بلند شم
کوک: بلند تر بگو صدات نمیاد
ا/ت: گفتم بزار بلند شم *داد
کوک: خودت اومدی رو پام حالا میخوای بلند شی
ا/ت: کی گفتهمن اومدم رو پات تو منو کشیدی*بلند
کوک: نمیخوام
ا/ت: عهههه بزار بلند شم
داشتم سعی میکردم بلند شم
کوک: اینقدر تکون نخور میزارم بلند شی
دیگه تکون نخوردم
ا/ت: حالا بزار بلند شم
کوک: باشه
ولم کرد
بلند که شدم دوباره گرفتم انداختم رو مبل و خودش هم اومد روم
ا/ت: چیکار میکنی
کوک: هیششش.... ساکت باش
ا/ت: ولم کن داری پسره بی شعور
کوک: باشه من بی شعور حالا خفه
داشت صورتش رو همینطور بهم نزدیک تر میکرد
ترسیدم و چشمام رو بستم
همینطور منتظر بودم دیدم هیچ اتفاقی نمیفته
چشمام رو که باز کردم همون لحظه لباش اومد رو لبام
مونده بودم که چیکار کنم
سعی کردم ازش جدا شم ولم محکم گرفته بودم و نمیتونستم بلند شم
همینطور منو میبوسید ولی من باهاش همکاری نمیکردم
لبم رو گاز گرفت و بخاطر همین مجبور شدم که باهاش همکاری کنم
بعد چند مین ازم جدا شد
هلش دادم اونور و نشستم
ا/ت: خیلی بی شعوری. حالم ازت بهم میخوره اشغال*داد فراوان
کوک: چته من فقط بوسیدمت بلایی که سرت نیوردم
ا/ت: نه میخواستی بیار*داد
کوک: هییی اروم باش کم کم داره روت زیاد میشه اگه میخوای بلایی سرت نیاد صدات رو بالا نیار و مثل ادم رفتار کن
ترسیدم
بزور اب دهنم رو قرت دادم و جوابش رو دادم
ا/ت: مثلا میخوای چه بلایی سرم بیاری*اروم
کوک: اگه بیای توی اتاقم میفهمی
ا/ت: نه غلط کردم من دیگه میرم
بلند شدم و مینواستم برم
کوک: وایستا
چرخیدم سمتش
ا/ت: چیه
اومد سمتم و دستش رو گذاشت رو شونه هام
کوک: ب... بب... ببخشید *اروم
ا/ت: چیی *تعجب
کوک: واقعا دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و بخاطر همین بوسیدمت واقعا ببخشید اگه ناراحت شدی
ا/ت: اممممم.... نه فقط یخورده استرس گرفتم بخاطر همین اینطوری رفتار کردم
کوک: چند تا سوال ازت میپرسم راستشو بهم بگو
ا/ت: باشه
کوک: تو هنوز شوگا رو دوست داری؟
با خودم گفتم اگه بگم اره ممکنه بلایی سره شوگا بیاره
ا/ت: نه دیگه ازش خوشم نمیاد
کوک: خب از من چی؟
ا/ت: راستش رو بخوای نه
کوک: اوهوممم... میتونی بری
ا/ت: باشه
رفتم تو اتاقم
......
ادامه توی پارت بعد
۲۶.۰k
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.