پارت ¹ وقتی باهاش قهری و میخوای لجش در بیاری.....

درخواستی از کوک بیشتر بود ولی بعدش نامی میزارم
♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤
{ویو ات}
خوب سلام من اتم ۴ساله باجونگ کوک ازدواج کردم اون برای اینکه خوب یک آیدل هست سرش خیلی شلوغه ولی اون قول داده بود که برا منم وقت بزاره به همین شرط باهاش ازدواج کردم امروزم تنهایی مثل همه روزا بیدار شدم یه دوش چند مینی گرفتم و۳۰ دقیقه پیاده روی کردم وقتی برگشتم یچیزی خوردم وبه کوک زنگ زدم
{ویو کوک}
خوب خوب منو که میشناسین من هرکاری بخاطر ارمیا میکنم وبیشتر برااونا وقت میزارم چون میترسم ناراحت شن بخاطر اینکه زن دارم ولی اتم خیلی دوست دارم اما وقتش ندارم اوایل کمپانی خیلی کارنمیداد ولی الان کاملا عوض شده شباهم بعضی شبا دیر میرم یااصلا نمیرم چون مشغولم ولی کارم تموم شد امشب میخوام با ات برم بیرون آمدم بهش زنگ بزنم که خودش زنگ زد
الووو کوکی؟
سلام عزیزم خوبی
بد نیستم
چرا؟
ولش کن چخبر غذاهایی که برات گزاشتم بردی
اره همش خوردم خیلی خوشمزه بود
نوش جونت
میگم امشب میخوام ببرمت بیرون
باشه
کاری نداری باید برم
نه خدافظ
چند ساعت بعد_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-❤️
خوب ساعت ۷ نیمه اما نیمده ناراحتی نداری چون همیشه اینجوریه دیدم ساعت ۸ شد نیمد تا ۱۱ شب بهش زنگ زدم
الو ات
سلام(سرد)
ببین به خدا نشد بیام جدی فردا میام چون فردا به یه مهمونی دعوت هستیم
اره اره میدونم برا من همیشه کار داری
نه اینطوری نیست
مشخصه من خوابم میاد شب بخیر
ا...ات
همیشه بهونش اینه کار کار کارررر اوففف
رفتم. لباسام دوباره عوض کردم آرایش هامم پاک کردم واقعا ناراحت بودم رفتم یزره کتاب خوندم که خوابم برد.......