Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۱۴۱
دستشو گرفتم
میکائل:حالم خوب نیست بیا بریم تو خونه شب تا فردا پیشم باش
پریا:زنت هستش
میکائل:شیرین تا شنبه نمیاد
پریا:بفهمه چی؟
میکائل:نفهمه بیا
رفتیم تو خونه
(بقیش خودتون میدونید حال ندارم بنویسم ببخشید)
(پریا)
کارمون کردیم و صبح زود بلند شدم ولی لباس ز*یییییرمو انداختم زیر تخت و رفتم
(میکائل)
صبح زود پریا رفت به حال خودم امدم و فهمیدم چی غلطی کردم من کسی رو اوردم تو خونم اونم تو اتاق منو شیرین رو تختمون دیشب سرشو رو بالشت زنم گذاشت من چقدر کثافت بودم
(جمعه)
(میکائل)
حالم خوب نبود همش خواب بودم کلافه بودم با همون کلافگی خونه رو تمیز کردم که شیرین میاد باز شک نکنه حموم رفتم و امدم لباس هامو بندازم تو ماشین لباسشویی که تو جیب شلوارم همون مواد که دیروز کشیدم بود امدم بندازم تو چاه دستشویی که وسوسه شدم و دوباره کشیدمش و رفتم رو هوا
(شنبه)
(شیرین)
داشتم برمیگشتم دیگه خونه یک خبر خوب هم داشتم که میدونستم میکائل خوشحال میکنه
ملیحع:شیرین الان باید خیلی حواست به خودت باشه
شیرین:حواسم هست
سعید:از طرف من به میکائل تبریک بگید
شیرین:من الان برم خونه میگم بهت پیام میدم که گفتم شما خودتون بهش تبریک بگید خیلی خوشحال میشه
سعید:چشم بهش سلام برسون
از ماشین پیاد شدم و خداحافظی کردم و رفتم داخل خونه
ماشین میکائل بود که یعنی خونه ی وارد خونه شدم که برق ها خاموش بود روشن کردم و هرچی میکائل صدا میزدم جواب نمداد رفتم تو اتاق که دیدم خوابیده رفتم کنارش و موهاشو نوازش کردم
شیرین:میکائل من برگشتم بیدارشو دلم برات تنگ شده
میکائل:میخوام بخوابم حال حوصله ندارم
دستمو پس زد که به دلم امد و بغض کردم
Part۱۴۱
دستشو گرفتم
میکائل:حالم خوب نیست بیا بریم تو خونه شب تا فردا پیشم باش
پریا:زنت هستش
میکائل:شیرین تا شنبه نمیاد
پریا:بفهمه چی؟
میکائل:نفهمه بیا
رفتیم تو خونه
(بقیش خودتون میدونید حال ندارم بنویسم ببخشید)
(پریا)
کارمون کردیم و صبح زود بلند شدم ولی لباس ز*یییییرمو انداختم زیر تخت و رفتم
(میکائل)
صبح زود پریا رفت به حال خودم امدم و فهمیدم چی غلطی کردم من کسی رو اوردم تو خونم اونم تو اتاق منو شیرین رو تختمون دیشب سرشو رو بالشت زنم گذاشت من چقدر کثافت بودم
(جمعه)
(میکائل)
حالم خوب نبود همش خواب بودم کلافه بودم با همون کلافگی خونه رو تمیز کردم که شیرین میاد باز شک نکنه حموم رفتم و امدم لباس هامو بندازم تو ماشین لباسشویی که تو جیب شلوارم همون مواد که دیروز کشیدم بود امدم بندازم تو چاه دستشویی که وسوسه شدم و دوباره کشیدمش و رفتم رو هوا
(شنبه)
(شیرین)
داشتم برمیگشتم دیگه خونه یک خبر خوب هم داشتم که میدونستم میکائل خوشحال میکنه
ملیحع:شیرین الان باید خیلی حواست به خودت باشه
شیرین:حواسم هست
سعید:از طرف من به میکائل تبریک بگید
شیرین:من الان برم خونه میگم بهت پیام میدم که گفتم شما خودتون بهش تبریک بگید خیلی خوشحال میشه
سعید:چشم بهش سلام برسون
از ماشین پیاد شدم و خداحافظی کردم و رفتم داخل خونه
ماشین میکائل بود که یعنی خونه ی وارد خونه شدم که برق ها خاموش بود روشن کردم و هرچی میکائل صدا میزدم جواب نمداد رفتم تو اتاق که دیدم خوابیده رفتم کنارش و موهاشو نوازش کردم
شیرین:میکائل من برگشتم بیدارشو دلم برات تنگ شده
میکائل:میخوام بخوابم حال حوصله ندارم
دستمو پس زد که به دلم امد و بغض کردم
۸.۹k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.