ازدواج اجباری ۱

سلام من شین ا.ت هستم و ۲۰ سالمه . من علاقه زیادی به مطالعه دارم اما نمرم اندازه جیمین دشمن خونیم درسم خوب نمیشه خب معرفی بسه ...


از خواب بیدار شدم به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت ۶:۳۰ بود باید ساعت ۸ میرفتم دانشگاه یه دوش ۱۵ مینی گرفتم و اومدم بیرون ویه لباس تنگ خوشگل پوشیدم تو دانشگاه با این لباسی که من دارم شاید بهم گیر بدن اما اشکال نداره
( عکس لباس رو میزارم ) یکم آرایش کردم و راه افتادم سمت مدرسه ...

رسیدم مدرسه و وارد کلاس شدم جیمین داشت درس میخوند من رفتم سر جا نشستم و منتظر تا معلم بیاد ( مدتی بعد ) معلم اومد با برگه های امتحان تاریخ خیلی استرس داشتم نمرم کم باشه

معلم : خب بچه ها ساکت میخوام نمره هاتون رو بگم ... ا.ت ۹۵_ جیمین ۱۰۰_ جونگ کوک ۸۰/۵_ سوا ۵۹ _ سوهو ۶۸/۵ _ سول ۷۱

زنگ ورزش ..


رفتیم تو سالن ورزش و مربی بهمون گفت که باید به دو گروه تقسیم بشیم

مربی : خب ا.ت ، جیمین ، و سوا تو یه گروه ... سوهو ، جیا و جونگ کوک تو یه گروه


( مدتی بعد ) بالاخره زنگ خورد و داشتم میرفتم سمت در که دیدم جیمین داره با کوک حرف میزنه منم خواستم حرصش رو در بیارم و مغرورانه شونه ام رو محکم زدم به شونش و رفتم ...

ببخشید کم نوشتم دفعه بعدی بیشتر مینویسم 😊😊😊💜💜