پارت ۱۸
+ تهههههه تو چرا اینجوری اومدی بیرون
- ها.. ها.. ن... چی شده ( بچم خواب بود 🥲)
€ پسرم این چه وضعشه برو لباس بپوش
ات ویو
رفتم دست ته رو گرفتم بردم تو اتا.. اتاقمون بعد رفتم سمت کمد ته یه استین کوتاه برداشتم یه نگاه کردم بهش که فقط داشت نگام میکرد منم اهمیت ندادم... واو سیسپک هاشو اب دهنمو قورت دادم بعد لباس رو تنش کردم همین جوری غر غر میکردم
+ نگاش کنم
+ کی بهت اجازه داد
+ هاااااا
+ نباید جلو پدر و مادرت لباس بپوشی!
+ هوففففف
+ نگاش کنااااااا
+ ای با......
ات با بوسیدن ته حرفش رو تا اخر نگفت ات رو انداخت رو تخت *-*
بعد از ۵ دقیقه بوسیدن به خاطر کمبود نفس جدا شدن
- بسه دیگه چقدر حرف میزنی
+ ا. از روم... بلند شو
- نچچچچچ
رفت تا ات رو ببوسه داباره که مامان ته اومد تو
$اممم چیزه بعد از کارتون بیاین صبحانه بخوریم
+ نه.. اونجور که شما فکر میکنید نیست
- کی گفته چرا هست مشکلی هست
+ نه من گرسنمه 🥺
- باشه بابا بریم
راوی ویو
اینا رفتن صبحانه خوردن شنیدن که کوک و جنی دارن بر میگردن اون چند روز که پاریس بودن کوک به جنی اعتراف کرد و جنی هم همین طور چون دوست داشتن همو و از اونجا اومدن کره ولی جنی رفت عمارت کوک.. کوک هم اجازه گرفت از پدر و مادر جنی..
۱ ماه بعد *-*
شرط
۸ لایک
۵ کامنت
- ها.. ها.. ن... چی شده ( بچم خواب بود 🥲)
€ پسرم این چه وضعشه برو لباس بپوش
ات ویو
رفتم دست ته رو گرفتم بردم تو اتا.. اتاقمون بعد رفتم سمت کمد ته یه استین کوتاه برداشتم یه نگاه کردم بهش که فقط داشت نگام میکرد منم اهمیت ندادم... واو سیسپک هاشو اب دهنمو قورت دادم بعد لباس رو تنش کردم همین جوری غر غر میکردم
+ نگاش کنم
+ کی بهت اجازه داد
+ هاااااا
+ نباید جلو پدر و مادرت لباس بپوشی!
+ هوففففف
+ نگاش کنااااااا
+ ای با......
ات با بوسیدن ته حرفش رو تا اخر نگفت ات رو انداخت رو تخت *-*
بعد از ۵ دقیقه بوسیدن به خاطر کمبود نفس جدا شدن
- بسه دیگه چقدر حرف میزنی
+ ا. از روم... بلند شو
- نچچچچچ
رفت تا ات رو ببوسه داباره که مامان ته اومد تو
$اممم چیزه بعد از کارتون بیاین صبحانه بخوریم
+ نه.. اونجور که شما فکر میکنید نیست
- کی گفته چرا هست مشکلی هست
+ نه من گرسنمه 🥺
- باشه بابا بریم
راوی ویو
اینا رفتن صبحانه خوردن شنیدن که کوک و جنی دارن بر میگردن اون چند روز که پاریس بودن کوک به جنی اعتراف کرد و جنی هم همین طور چون دوست داشتن همو و از اونجا اومدن کره ولی جنی رفت عمارت کوک.. کوک هم اجازه گرفت از پدر و مادر جنی..
۱ ماه بعد *-*
شرط
۸ لایک
۵ کامنت
۵.۳k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.