پارت ۵"انتقام"
"انتقام"
پارت ۵
فردا
/از زبان آ.ت
تو اتاق بودم داشتم کارامو میکردم که انگار یکی داخل خونه شد ..اهمیتی ندادم جیمین خودش خونه بود احتمالا دوستشه..یه تیشرت اورسایز پوشیدم موهامو گوجه ای بستم چتری هامو ریختم جلو صورتم با یه شلوارک گشاد در اتاق رو باز کردم که برم بیرون که با حرف هایی که شنیدم پشیمون شدم درو نیم باز گذاشتم و یواشکی از گوشه در به حرفاشون گوش میدادم
شوگا:داداش اگه با این شرکت قرارداد نبندیم شرکت احتمالا ور شکسته میشه..میفهمی چی میگم؟
جیمین:این شرکت شرکتی نیست که بشه به راحتی باهاش قرار داد بست شرکت ما در برابر شرکت اونا چیزی نیست.
شوگا:چاره ای نداریم باید تموم تلاش مونو بکنیم واگرنه همه چی رو از دست میدیم.
جیمین:میفهمم..اطلاعاتی درباره رئیس شرکت گیر اوردی؟
شوگا:اسمش پارک سوکجینه انگار دیدار باهاش هم کار راحتی نیست.
جیمین: ن تروخدا بیاد همسایه من بشه..خو معلومه صاحب همچی شرکتی هر هرکی نمیتونه ببینتش!
جیمین:کارمون ساختس پسر.
میدونستم یه روزی به شرکت من بر میخوردن ولی نه اینقدر زود ..دمش گرم هویتمو خوب مخفی کردن.
_تو قرار نیست بفهمی که اون منم..(خنده_اروم)
_یجوری میزنمت زمین که پاشدن از زمین برات سخت بشه!(زیر لبی)
انگار اون پسره رفتش .. کار خاصی واسه انجام دادن نداشتم الکی به خودم رسیده بودم لباس هامو در اوردم و لباس برداشتم با حوله رفتم حموم، حمومی که تهه سالن بود دلم نمیخواست تو اون اتاق حموم کنم چندشم میشد.
بعد ۲۰ دقیقه اومدم بیرون خودمو خشک کردم و لباسایی که با خودم آورده بودم رو پوشیدم رفتم داخل سالن که از طرف اتاق صدا خنده میومد انگار کسی اینجاست..رفتم سمت در بدون اینکه در بزنم یهو درو باز کردم..جیمین با یه دختره در حال لب گرفتن بودن چرا دختره رو آورده خونه این همه هتل کلی هم که اتاق اینجا هست حالا چرا این اتاق..جیمین برگشت سمتم یه لبخند از رضایت کارش برام زد ک نتونستم خودمو تحمل کنم افتادم رو زانو هام با قدرت مشت میکوبیدم رو زمین ..از خنده مرده بودم پخش شدم رو زمین خندم کل خونه رو گرفته بود دستامو گذاشتم رو شکمم
_آخ دلم..خدا بگم چیکارتون کنه(خنده)
+این مسخره بازیا چیه؟(بلند)
از رو زمین پاشدم خودمو جمع و جور کردم هنوز خنده هام مونده بود ولی تو خودم حبس کردم..ولی نتوستم دوباره نیم خنده ای کردم و برگشتم سمتش
_لب گرفتنتم مثل آدم نیست آخه مشکل اینجاست
از کلش داشت دود بلند میشد از سر جاش پاشد با سرعت رفت بیرون از اتاق که چشمم با دختره خورد..عجب دختر خوشگلی بود خیلی هم ناز معلوم بود دختر خوبیه و ساده یه لبخند براش زدم
_ببخشید(اروم)
خیلی قشنگ داشت نگاهم میکرد..ایی دختر این همه پسر چرا آخه جیمین..اروم رفتم کنارش نشستم
_دختر حیف تو نیست به این خشگلی آخه
برگشت سمتم نگاهم کرد.. شاید جیمین برای اون آدم خوبیه چرا همچی حرفی زدم
دختر:منظورت چیه؟
_چیزه خب..نگاه بزار خلاصه بگم جیمین از نظر من هوس بازه هر دیقه دنبال یه دختره..اما شاید برای تو این مدلی نیست..اصلا ولش اهمیتی به حرفم نده.
دختر:اوم..من خیلی وقته با جیمینم اما چیزی ندیدم..تو کیی؟
_عا چیزه من..زنشم یعنی فقط به اسم زنشم چیزی بینمون نیست فکرت درگیر نشه.
دختر:حتی اگه به الکی هم زنش باشی بازم چطوری این طوری با دختری که با جیمین بوده خوبی؟
_تو چه گناهی داری آخه دختر..تنها حرفی که میتونم بهت بگم اینه که مواظب قلبه اولِریات باش.
یه لبخند زدم براش و رفتم بیرون از اتاق رفتم تو سالن که دختر هم پشت سرم اومد و بعد از خداحافظی با جیمین از خونه رفت بیرون..رفتم رو کاناپه دراز کشیدم به سقف خیره شدم که جیمین اومد بالا سرم واستاد
+اون چه حرفی بود که زدی؟(بلند)
_صداتو بیار پایین..مگه دروغ گفتم؟
+من نمیتونم پس قشنگ لب بگیرم اره؟
خندم گرفت با همون حالت لب زدم:افتضاح بود
حرصی شده بود معلوم بود
+تو خودت چی؟فکردی تو این کار خوبی؟
از سرجام پاشدم رو به روش واستادم اول یه نگاهی به لباش کردم و بعد چشامو دوختم به چشاش
_تو مگه لب گرفتن منو دیدی؟
+ن خب ول..
تا خواست ادامه حرفشو بگه از گردنش گرفتم نزدیکش شدم و لبامو گذاشتم رو لباش اروم مک میزدم بعد چند لحظه رفتم عقب ازش دور شدم و رفتم سمت دستشویی همونطوری که میرفتم بلند گفتم:حالا چی فکر میکنی؟
وارد دستشویی شدم لبامو با دستمال پاک کردم و تا جایی که تونستم ساییدمش که یکم از لبم پاره شد و خون اومد
_آخ گندشش بزنن
با دستمال پاکش کردم و از دستشویی رفتم بیرون که..
پارت ۵
فردا
/از زبان آ.ت
تو اتاق بودم داشتم کارامو میکردم که انگار یکی داخل خونه شد ..اهمیتی ندادم جیمین خودش خونه بود احتمالا دوستشه..یه تیشرت اورسایز پوشیدم موهامو گوجه ای بستم چتری هامو ریختم جلو صورتم با یه شلوارک گشاد در اتاق رو باز کردم که برم بیرون که با حرف هایی که شنیدم پشیمون شدم درو نیم باز گذاشتم و یواشکی از گوشه در به حرفاشون گوش میدادم
شوگا:داداش اگه با این شرکت قرارداد نبندیم شرکت احتمالا ور شکسته میشه..میفهمی چی میگم؟
جیمین:این شرکت شرکتی نیست که بشه به راحتی باهاش قرار داد بست شرکت ما در برابر شرکت اونا چیزی نیست.
شوگا:چاره ای نداریم باید تموم تلاش مونو بکنیم واگرنه همه چی رو از دست میدیم.
جیمین:میفهمم..اطلاعاتی درباره رئیس شرکت گیر اوردی؟
شوگا:اسمش پارک سوکجینه انگار دیدار باهاش هم کار راحتی نیست.
جیمین: ن تروخدا بیاد همسایه من بشه..خو معلومه صاحب همچی شرکتی هر هرکی نمیتونه ببینتش!
جیمین:کارمون ساختس پسر.
میدونستم یه روزی به شرکت من بر میخوردن ولی نه اینقدر زود ..دمش گرم هویتمو خوب مخفی کردن.
_تو قرار نیست بفهمی که اون منم..(خنده_اروم)
_یجوری میزنمت زمین که پاشدن از زمین برات سخت بشه!(زیر لبی)
انگار اون پسره رفتش .. کار خاصی واسه انجام دادن نداشتم الکی به خودم رسیده بودم لباس هامو در اوردم و لباس برداشتم با حوله رفتم حموم، حمومی که تهه سالن بود دلم نمیخواست تو اون اتاق حموم کنم چندشم میشد.
بعد ۲۰ دقیقه اومدم بیرون خودمو خشک کردم و لباسایی که با خودم آورده بودم رو پوشیدم رفتم داخل سالن که از طرف اتاق صدا خنده میومد انگار کسی اینجاست..رفتم سمت در بدون اینکه در بزنم یهو درو باز کردم..جیمین با یه دختره در حال لب گرفتن بودن چرا دختره رو آورده خونه این همه هتل کلی هم که اتاق اینجا هست حالا چرا این اتاق..جیمین برگشت سمتم یه لبخند از رضایت کارش برام زد ک نتونستم خودمو تحمل کنم افتادم رو زانو هام با قدرت مشت میکوبیدم رو زمین ..از خنده مرده بودم پخش شدم رو زمین خندم کل خونه رو گرفته بود دستامو گذاشتم رو شکمم
_آخ دلم..خدا بگم چیکارتون کنه(خنده)
+این مسخره بازیا چیه؟(بلند)
از رو زمین پاشدم خودمو جمع و جور کردم هنوز خنده هام مونده بود ولی تو خودم حبس کردم..ولی نتوستم دوباره نیم خنده ای کردم و برگشتم سمتش
_لب گرفتنتم مثل آدم نیست آخه مشکل اینجاست
از کلش داشت دود بلند میشد از سر جاش پاشد با سرعت رفت بیرون از اتاق که چشمم با دختره خورد..عجب دختر خوشگلی بود خیلی هم ناز معلوم بود دختر خوبیه و ساده یه لبخند براش زدم
_ببخشید(اروم)
خیلی قشنگ داشت نگاهم میکرد..ایی دختر این همه پسر چرا آخه جیمین..اروم رفتم کنارش نشستم
_دختر حیف تو نیست به این خشگلی آخه
برگشت سمتم نگاهم کرد.. شاید جیمین برای اون آدم خوبیه چرا همچی حرفی زدم
دختر:منظورت چیه؟
_چیزه خب..نگاه بزار خلاصه بگم جیمین از نظر من هوس بازه هر دیقه دنبال یه دختره..اما شاید برای تو این مدلی نیست..اصلا ولش اهمیتی به حرفم نده.
دختر:اوم..من خیلی وقته با جیمینم اما چیزی ندیدم..تو کیی؟
_عا چیزه من..زنشم یعنی فقط به اسم زنشم چیزی بینمون نیست فکرت درگیر نشه.
دختر:حتی اگه به الکی هم زنش باشی بازم چطوری این طوری با دختری که با جیمین بوده خوبی؟
_تو چه گناهی داری آخه دختر..تنها حرفی که میتونم بهت بگم اینه که مواظب قلبه اولِریات باش.
یه لبخند زدم براش و رفتم بیرون از اتاق رفتم تو سالن که دختر هم پشت سرم اومد و بعد از خداحافظی با جیمین از خونه رفت بیرون..رفتم رو کاناپه دراز کشیدم به سقف خیره شدم که جیمین اومد بالا سرم واستاد
+اون چه حرفی بود که زدی؟(بلند)
_صداتو بیار پایین..مگه دروغ گفتم؟
+من نمیتونم پس قشنگ لب بگیرم اره؟
خندم گرفت با همون حالت لب زدم:افتضاح بود
حرصی شده بود معلوم بود
+تو خودت چی؟فکردی تو این کار خوبی؟
از سرجام پاشدم رو به روش واستادم اول یه نگاهی به لباش کردم و بعد چشامو دوختم به چشاش
_تو مگه لب گرفتن منو دیدی؟
+ن خب ول..
تا خواست ادامه حرفشو بگه از گردنش گرفتم نزدیکش شدم و لبامو گذاشتم رو لباش اروم مک میزدم بعد چند لحظه رفتم عقب ازش دور شدم و رفتم سمت دستشویی همونطوری که میرفتم بلند گفتم:حالا چی فکر میکنی؟
وارد دستشویی شدم لبامو با دستمال پاک کردم و تا جایی که تونستم ساییدمش که یکم از لبم پاره شد و خون اومد
_آخ گندشش بزنن
با دستمال پاکش کردم و از دستشویی رفتم بیرون که..
۱۶.۷k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.