کنیچوا کاوایی 🍡💗💞
کنیچوا کاوایی 🍡💗💞
من امدم با یه سناریو 😊😊😏😘
موضوع: اگه فکر کنه خیانت کردی
شخصیت: چویا
اسم شما: هارونا
دوست صمیمی هارونا: هینا
هارونا و هینا تو مافیا کار میکنن
هارونا دوس دختر چویاس و باهم تو یه خونه هستن
هینا وهارونا 19سالشونه چویا22سالشه
اینم از توضیحات کامل واینکه بگم بچه چون داستانش یه نمه طولانیه پارت میدم 😊اوکی 👍👍پس بزن که بریم 😈😈😎😚
~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~
نویسنده ☆چویا داشت اتاقشو مرتب می کرد که روی میزه کارش یه نامه دید
از دید چویا ☆☆داشتم اتاقمو مرتب می کردم که روی میز کارم یه نامه دیدم و برداشتم و خوندم تویه نامه این نوشته شده بود
نامه * سلام من یه دوستم برات سوال نشده که چرا هارونا دیر میاد خونه چون.. اون شبا خونه یه کی دیکس
از ما گفتن بود 😃دیگه خودت میدونی
چویا: این یار که میگه یه دوسته از
کجا میدونی هارونا دیر میاد خونه 😑😑چویا: بهتر برم یه سری به هارونا بزنم ببینم خونس یا نه
☆نویسنده ☆
چویا باعجله به خونه میرسه
♡ویو دم در خونه ♡
چویا:باعجله رفت تو خونه دید که.... هارونا دار میز غذا رو آماده میکنه
هارونا: عه چویا چه زود اومدی من هنوز غذا درست نکردم
چویا:خفه شو (با ارومی)
هارونا: چی چرا..
چویا: فقط خفه شو
هارونا: چی اخه چرا... چرا اینطوری باهام حرف میزنی...
که یهو....
ادامه دارد..
خوب جای تموممش کردم 😈😈😎😎😏😏😏
بچه ها اگه غلط املای داشتم مرا ببخشید 😊😚😮واگه کم نوشتم باز مرا ببخشید 💔😟و بچه من این اولین بارمه که از اینا مینویسم و که بد شده واقعا بنده را ببخشید 😢😢😔😔😖😦😊
وامدوارم خوشتون اومده باشه 😌😌😊💗💗🍡💞💓
من امدم با یه سناریو 😊😊😏😘
موضوع: اگه فکر کنه خیانت کردی
شخصیت: چویا
اسم شما: هارونا
دوست صمیمی هارونا: هینا
هارونا و هینا تو مافیا کار میکنن
هارونا دوس دختر چویاس و باهم تو یه خونه هستن
هینا وهارونا 19سالشونه چویا22سالشه
اینم از توضیحات کامل واینکه بگم بچه چون داستانش یه نمه طولانیه پارت میدم 😊اوکی 👍👍پس بزن که بریم 😈😈😎😚
~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~
نویسنده ☆چویا داشت اتاقشو مرتب می کرد که روی میزه کارش یه نامه دید
از دید چویا ☆☆داشتم اتاقمو مرتب می کردم که روی میز کارم یه نامه دیدم و برداشتم و خوندم تویه نامه این نوشته شده بود
نامه * سلام من یه دوستم برات سوال نشده که چرا هارونا دیر میاد خونه چون.. اون شبا خونه یه کی دیکس
از ما گفتن بود 😃دیگه خودت میدونی
چویا: این یار که میگه یه دوسته از
کجا میدونی هارونا دیر میاد خونه 😑😑چویا: بهتر برم یه سری به هارونا بزنم ببینم خونس یا نه
☆نویسنده ☆
چویا باعجله به خونه میرسه
♡ویو دم در خونه ♡
چویا:باعجله رفت تو خونه دید که.... هارونا دار میز غذا رو آماده میکنه
هارونا: عه چویا چه زود اومدی من هنوز غذا درست نکردم
چویا:خفه شو (با ارومی)
هارونا: چی چرا..
چویا: فقط خفه شو
هارونا: چی اخه چرا... چرا اینطوری باهام حرف میزنی...
که یهو....
ادامه دارد..
خوب جای تموممش کردم 😈😈😎😎😏😏😏
بچه ها اگه غلط املای داشتم مرا ببخشید 😊😚😮واگه کم نوشتم باز مرا ببخشید 💔😟و بچه من این اولین بارمه که از اینا مینویسم و که بد شده واقعا بنده را ببخشید 😢😢😔😔😖😦😊
وامدوارم خوشتون اومده باشه 😌😌😊💗💗🍡💞💓
۱.۴k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.