عشق دامیان به آنیا پارت اول
عشق دامیان به آنیا پارت اول
یک روز آفتابی بود منو بکی داشتیم با هم حرف میزدیم بعد شنیدیم که شیرینی هایی
هستن که میتونن آدمو باهوش کنن ما دویدیم که شیرینی بخریم اما یه پسر اونا رو
خرید اونا ۴, تا بودن ماهم تصمیم گرفتیم
یه بازی کنیم ما بازی کردیم ولی دامیان موقع
بازی زمانی که منو دید که گریه می کردم مثل
گوجه سرخ شد و دلقک رو برداشت از اون زمان دامیان عاشق من شد
و من دست از سرش ور نمیداشتم
یک روز آفتابی بود منو بکی داشتیم با هم حرف میزدیم بعد شنیدیم که شیرینی هایی
هستن که میتونن آدمو باهوش کنن ما دویدیم که شیرینی بخریم اما یه پسر اونا رو
خرید اونا ۴, تا بودن ماهم تصمیم گرفتیم
یه بازی کنیم ما بازی کردیم ولی دامیان موقع
بازی زمانی که منو دید که گریه می کردم مثل
گوجه سرخ شد و دلقک رو برداشت از اون زمان دامیان عاشق من شد
و من دست از سرش ور نمیداشتم
۹۳۴
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.