پارت ۳
پارت ۳
عشق یهویی
لباس پوشیدم و رفتم بیرون به سمت پارک نزدیک خونه ام که همیشه با کوک اونجا قرار میزاریم رفتم داشتم به تصمیمم فکر میکردم واقعا کار درستی بود؟ نمیدونم تو همین فکر بودم که دستای به نفر دور کمرم حلقه شد و صدای ارامش بخشی دم گوشم گفت
کوک=های بیب
برگشتم سمتش
لونا = سلام
کوک= خوبی؟
لونا= اره تو خوبی؟
کوک= با چیزی که صبح بهم گفتی معلومه عالی ام
با این حرفش مطمعن شدم کارم درست بود عه اون واقعا دوست ام داره منم دوسش دارم
کوک = بیا بریم یه جا بشینیم
اون روز کلی باهم حرف زدیم و خوش گذروندیم
وقتی برگشتم خونه خیلی خسته بودم و رو مبل دراز کشیدم با همون لباسا به همه اتفاقات فک کردم و ناخداگاه لبخند روی لبم شکل گرفت
نظرتون؟
یه حمایتمون نشه؟
عشق یهویی
لباس پوشیدم و رفتم بیرون به سمت پارک نزدیک خونه ام که همیشه با کوک اونجا قرار میزاریم رفتم داشتم به تصمیمم فکر میکردم واقعا کار درستی بود؟ نمیدونم تو همین فکر بودم که دستای به نفر دور کمرم حلقه شد و صدای ارامش بخشی دم گوشم گفت
کوک=های بیب
برگشتم سمتش
لونا = سلام
کوک= خوبی؟
لونا= اره تو خوبی؟
کوک= با چیزی که صبح بهم گفتی معلومه عالی ام
با این حرفش مطمعن شدم کارم درست بود عه اون واقعا دوست ام داره منم دوسش دارم
کوک = بیا بریم یه جا بشینیم
اون روز کلی باهم حرف زدیم و خوش گذروندیم
وقتی برگشتم خونه خیلی خسته بودم و رو مبل دراز کشیدم با همون لباسا به همه اتفاقات فک کردم و ناخداگاه لبخند روی لبم شکل گرفت
نظرتون؟
یه حمایتمون نشه؟
۲.۶k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.