باران خونp13
7مین بعد
دکتر : چه اتفاقی افتاده
جینگوو: باهم صحبت میکردیم که بیهوش شدن
دکتر: بهش شک بدین
چانگ ووک: مگه داره میمیره
جینگوو: با مزه
دکتر: بهشون شک وارد کردین مپش قلب بالایی دارن پس یه شوکر هم میتونه کار رو راه بندازه
چانگ ووک: باشه..هی پارک تو با من بیا
جینگوو: چیه؟
چانگ ووک: چی بهش گفتی؟
جینگوو:گفتم نام ناپدید شده و خون تو اتاقش دیدن
چانگ ووک: باید بهت میگفتم که نگی
جینگوو:باید نامجون رو نجات بدیم و کلیدمونم ا/ته
چانگ ووک: ولی نامجون بهمون اعتماد داشت
جینگوو: اگه مرده باشه چی؟ باید بفمیم
پرستار: بهوش اومدن توی ماشینن
چانگ ووک: بیا بریم
جینگوو: چی شدی تو ؟خوبی؟
ا/ت: لعنت به دهنت اخه چرا باید تو اتاق نامجون حون دیده شه
چانگ ووک: اصلا از منم بهتره
جینگوو: ممنون اقا
دکتر: خواهش میکنم
جینگوو: عاشقشی؟
ا/ت: حالت خوبه؟ من چرا باید عاشقش باشم!
چانگ ووک: مهم نیست برو خونه استراحت کن مطمعنم نامجون خودش بر میگرده
ا/ت: باشه منو ببر خونم میخوام بشینم یه دل سیر عرر بزنم
پرش خونه ا/ت ویو ا/ت
رو کاناپه دراز کشیده بودم و اخبار پخش شده درباره نامجون رو میخوندم که صدایی به گوشم بر خورد کرد انگار یه نفر داشت به پنجره میوبید بلند شدم که برم سمت پنجره که یه مسیج از نامچون برام اومد{کنار مسیچ ها یه (م) میزارم}
م نامجون: سمت پنچره نرو
م ا/ت: نامجون شما کجایی ؟
م نامجون: مهم نیست من کجام به پنجره نزدیک نشو
م ا/ت : باشه
درحال پیام دادن بهش بودم که در خونه با شتاب بهش ضربه زده میشد از ترس یخ کرده بودم که یه مسیج برام اومد
م نامجون: برو تو اتاقت در رو هم قفل کن
سریع رفتم تو اتاق و در رو قفل کردم که موبایلم زنگ خورد شماره ناشناس بود که یه مسیج دوباره بهم داد
م نامجون گوشیت رو جواب نده باشه؟
م ا/ت: باشه
یه پیام از همون شماره ناشناس برام اومد بازش نکردم و فقط روش نگه داشتم تا بتونم بخونمش و نوشته بود
-چرا میترسی؟ مگه میخوام قورتت بدم ا/ت در رو باز کن دیگه میخوایم کم باهم دیگه بازی کنیم تو اتاقتم هستی دیگه بهتر از این نمیشه
از ترس رنگم پریده بود که نامجون بم زنگ زد و جواب دادم
ا/ت: الو؟
نامجون: ببین اگه منو تو اتاقت دیدی نترسی ها فقط ارامشتو حفظ کن
ا/ت: ولی پطوری میخوای بیای؟
نامجون : من پشت سرتم
برگشتم و با دیدنش جا خوردم سریع رفتم و بغلش کردم که یهو...
دکتر : چه اتفاقی افتاده
جینگوو: باهم صحبت میکردیم که بیهوش شدن
دکتر: بهش شک بدین
چانگ ووک: مگه داره میمیره
جینگوو: با مزه
دکتر: بهشون شک وارد کردین مپش قلب بالایی دارن پس یه شوکر هم میتونه کار رو راه بندازه
چانگ ووک: باشه..هی پارک تو با من بیا
جینگوو: چیه؟
چانگ ووک: چی بهش گفتی؟
جینگوو:گفتم نام ناپدید شده و خون تو اتاقش دیدن
چانگ ووک: باید بهت میگفتم که نگی
جینگوو:باید نامجون رو نجات بدیم و کلیدمونم ا/ته
چانگ ووک: ولی نامجون بهمون اعتماد داشت
جینگوو: اگه مرده باشه چی؟ باید بفمیم
پرستار: بهوش اومدن توی ماشینن
چانگ ووک: بیا بریم
جینگوو: چی شدی تو ؟خوبی؟
ا/ت: لعنت به دهنت اخه چرا باید تو اتاق نامجون حون دیده شه
چانگ ووک: اصلا از منم بهتره
جینگوو: ممنون اقا
دکتر: خواهش میکنم
جینگوو: عاشقشی؟
ا/ت: حالت خوبه؟ من چرا باید عاشقش باشم!
چانگ ووک: مهم نیست برو خونه استراحت کن مطمعنم نامجون خودش بر میگرده
ا/ت: باشه منو ببر خونم میخوام بشینم یه دل سیر عرر بزنم
پرش خونه ا/ت ویو ا/ت
رو کاناپه دراز کشیده بودم و اخبار پخش شده درباره نامجون رو میخوندم که صدایی به گوشم بر خورد کرد انگار یه نفر داشت به پنجره میوبید بلند شدم که برم سمت پنجره که یه مسیج از نامچون برام اومد{کنار مسیچ ها یه (م) میزارم}
م نامجون: سمت پنچره نرو
م ا/ت: نامجون شما کجایی ؟
م نامجون: مهم نیست من کجام به پنجره نزدیک نشو
م ا/ت : باشه
درحال پیام دادن بهش بودم که در خونه با شتاب بهش ضربه زده میشد از ترس یخ کرده بودم که یه مسیج برام اومد
م نامجون: برو تو اتاقت در رو هم قفل کن
سریع رفتم تو اتاق و در رو قفل کردم که موبایلم زنگ خورد شماره ناشناس بود که یه مسیج دوباره بهم داد
م نامجون گوشیت رو جواب نده باشه؟
م ا/ت: باشه
یه پیام از همون شماره ناشناس برام اومد بازش نکردم و فقط روش نگه داشتم تا بتونم بخونمش و نوشته بود
-چرا میترسی؟ مگه میخوام قورتت بدم ا/ت در رو باز کن دیگه میخوایم کم باهم دیگه بازی کنیم تو اتاقتم هستی دیگه بهتر از این نمیشه
از ترس رنگم پریده بود که نامجون بم زنگ زد و جواب دادم
ا/ت: الو؟
نامجون: ببین اگه منو تو اتاقت دیدی نترسی ها فقط ارامشتو حفظ کن
ا/ت: ولی پطوری میخوای بیای؟
نامجون : من پشت سرتم
برگشتم و با دیدنش جا خوردم سریع رفتم و بغلش کردم که یهو...
۳.۹k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.