P⁸
#رمان
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part8
کوک: زنده میمونه؟(با گریه)
ات: اره بهت قول میدم...
دوباره بلند داد زدم، یخ رو بیارین زود.
اینجا وان دارید؟
نامجون: اره یک دونه داخل حمامه
ولی طبقه بالاس...
ات: پس عجله کنید.
ویو ات:
من به کوک قول دادم پس انجامش میدم...
تهیونگ رو بردیم طبقه بالا و دور تا دورش رو یخ گذاشتیم باید دقت کنم بیشتر از پنج دقیقه این یخ ها نباشن..
ات: هی داره نفس میکشه...
تهیونگ خوبی؟
تهیونگ: سرشو به آرومی تکون میدهـ...
ات: خب کمک کنین بلندش کنیم.
یونگی: عجیب نیست یک چیزی؟
همه: چی؟
یونگی: نه منجرمون هست و نه آمبولانسی اومد؟!
همه: خشکشون زده..
مثل اینکه همه انقدر هول بودن متوجه نشدن...
نامجون: منجر احتمالا تو ساختمونه چون گفت میره گوشیش رو بیاره...
جیمین: یعنی نه صدای این همه حرف و سروصدا رو نشنیده؟ نامی؟
یونگی: بنظرتون عجیب نیست..؟
جین: یعنی میگی بریم دنبالش بگردیم؟
یونگی: اره ولی همه باهم...
چند دقیقه بعد همه رفتن پیش تهیونگ.
ات داشت سوال میپرسید...
ات: تهیونگ از کسی چیزی گرفتی یا چیز عجیبی خوردی؟
تهیونگ: مگه بچم! نه از کسی چیزی نگرفتم..
مثل هر روز همون چیزایی رو خوردم که همه خوردین..
ات: تو با سم الوده شدی؟ چیزی خوردی که مزه ی عجیبی بده؟
تهیونگ: فقط میدونم اخرای باشگاه حالم خوب نبود...
ات: حتما از ابی بوده که اخر خوردی...
اگه یادتون باشه تهیونگ رفت و از ابخوری اب خورد چون اب اون تموم شده بود، پس حتما همون بوده.
جیهوپ: یعنی یکی میخواسته همه رو بکشه؟ یا فقط قصدش تهیونگ بوده...؟
ات: منم نمیدونم.
شوگا کجاست؟
جین: احتمالا رفته دنبال منجر بگرده..
ات: چی؟ چرا؟
چرا چیزی به من نگفته...
چراااا تنهاییی رفته.؟
جیمین: ات تو چیزی میدونی؟
چرا انقدر هول شدی؟
ات: من الان چطوری توضیح بدم..
البته بهتره اروم باشم اون میتونه از خودش محافظت کنه... در برابر اون!
جیمین: ات داری راجب چی صحبت میکنی؟!
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part8
کوک: زنده میمونه؟(با گریه)
ات: اره بهت قول میدم...
دوباره بلند داد زدم، یخ رو بیارین زود.
اینجا وان دارید؟
نامجون: اره یک دونه داخل حمامه
ولی طبقه بالاس...
ات: پس عجله کنید.
ویو ات:
من به کوک قول دادم پس انجامش میدم...
تهیونگ رو بردیم طبقه بالا و دور تا دورش رو یخ گذاشتیم باید دقت کنم بیشتر از پنج دقیقه این یخ ها نباشن..
ات: هی داره نفس میکشه...
تهیونگ خوبی؟
تهیونگ: سرشو به آرومی تکون میدهـ...
ات: خب کمک کنین بلندش کنیم.
یونگی: عجیب نیست یک چیزی؟
همه: چی؟
یونگی: نه منجرمون هست و نه آمبولانسی اومد؟!
همه: خشکشون زده..
مثل اینکه همه انقدر هول بودن متوجه نشدن...
نامجون: منجر احتمالا تو ساختمونه چون گفت میره گوشیش رو بیاره...
جیمین: یعنی نه صدای این همه حرف و سروصدا رو نشنیده؟ نامی؟
یونگی: بنظرتون عجیب نیست..؟
جین: یعنی میگی بریم دنبالش بگردیم؟
یونگی: اره ولی همه باهم...
چند دقیقه بعد همه رفتن پیش تهیونگ.
ات داشت سوال میپرسید...
ات: تهیونگ از کسی چیزی گرفتی یا چیز عجیبی خوردی؟
تهیونگ: مگه بچم! نه از کسی چیزی نگرفتم..
مثل هر روز همون چیزایی رو خوردم که همه خوردین..
ات: تو با سم الوده شدی؟ چیزی خوردی که مزه ی عجیبی بده؟
تهیونگ: فقط میدونم اخرای باشگاه حالم خوب نبود...
ات: حتما از ابی بوده که اخر خوردی...
اگه یادتون باشه تهیونگ رفت و از ابخوری اب خورد چون اب اون تموم شده بود، پس حتما همون بوده.
جیهوپ: یعنی یکی میخواسته همه رو بکشه؟ یا فقط قصدش تهیونگ بوده...؟
ات: منم نمیدونم.
شوگا کجاست؟
جین: احتمالا رفته دنبال منجر بگرده..
ات: چی؟ چرا؟
چرا چیزی به من نگفته...
چراااا تنهاییی رفته.؟
جیمین: ات تو چیزی میدونی؟
چرا انقدر هول شدی؟
ات: من الان چطوری توضیح بدم..
البته بهتره اروم باشم اون میتونه از خودش محافظت کنه... در برابر اون!
جیمین: ات داری راجب چی صحبت میکنی؟!
۲.۹k
۰۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.