وقتی هر دوشون عاشقت شدن ... p2
زنگ و زدی که چانگبین عین همیشه پر انرژی در و باز کرد برات : به به ... نگاه کن کی اومده بعد مدت هااااا
+ عووو هر موقع میبینمت عضلانی تر میشیاااا مرددد
چانگبین خنده ای کرد و وارد خونه شدی
همه شروع کردن احوالپرسی ازت ... اما هیونجین و سونگمین ... حتی نگاشونم نکردی و فقط زیر لب سلام کوچیکی کردی
لینو شروع کرد به حرف زدن و درباره ی برنامه هاشون
اول حرفش بود که پریدی وسط : ببخشید لینو ... میشه اول یه چیزی بگم ؟؟
همه با تعجب نگات کردن
+ من ... استعفا دادم از کارم ...
جونگین : چییی ؟
هیون : منظورت چیه؟
+ راستش میخوام روی درسم فوکوس داشته باشم و چند تا پروژه بگیرم یا کارای متفاوتی و تجربه کنم ... من آدمی نیستم که یه کار و تا مدت طولانی انجام بدم پس .. متاسفم .. فک کنم برنامتون و باید به اسپانسر بعدی بگید ..
این اولین دروغی بود که تو عمرت میگفتی ... استعفا دادنت برای این بهانه های چرت نبودن ... برای اون دو نفر بودن و تو نمیخواستی بینشون مشکلی پیش بیاد
چان ؛ ولی
+ ببخشید باید بر...
سونگمین : بخاطر من و هیونجینه نه ؟؟؟
هیون ؛ اوهوم ... حدس میزدم .. ما اصلا نمیخواستیم بهت فشاری وارد کنیم تصمیم گرفتیم بهت بگیم تا خودت انتخاب کنی
پسرا خیلی عادی نگاتون میکردن .. فهمیدی اونا هم همه چی رو میدونن
چان : من بهشون گفتم اینکار و کنن .. شایدم اشتباه کردم ..
+ نه نه نه ... ببخشید من نمیتونم ... امیدوارم موفق ترین خودتون باشید
و اومدی بیرون بغض شدیدی گلوت و چنگ میزد اما هیچ راه برگشتی برای خودت نذاشته بودی و باید با راهی که انتخاب کرده بودی کنار می اومدی
+ عووو هر موقع میبینمت عضلانی تر میشیاااا مرددد
چانگبین خنده ای کرد و وارد خونه شدی
همه شروع کردن احوالپرسی ازت ... اما هیونجین و سونگمین ... حتی نگاشونم نکردی و فقط زیر لب سلام کوچیکی کردی
لینو شروع کرد به حرف زدن و درباره ی برنامه هاشون
اول حرفش بود که پریدی وسط : ببخشید لینو ... میشه اول یه چیزی بگم ؟؟
همه با تعجب نگات کردن
+ من ... استعفا دادم از کارم ...
جونگین : چییی ؟
هیون : منظورت چیه؟
+ راستش میخوام روی درسم فوکوس داشته باشم و چند تا پروژه بگیرم یا کارای متفاوتی و تجربه کنم ... من آدمی نیستم که یه کار و تا مدت طولانی انجام بدم پس .. متاسفم .. فک کنم برنامتون و باید به اسپانسر بعدی بگید ..
این اولین دروغی بود که تو عمرت میگفتی ... استعفا دادنت برای این بهانه های چرت نبودن ... برای اون دو نفر بودن و تو نمیخواستی بینشون مشکلی پیش بیاد
چان ؛ ولی
+ ببخشید باید بر...
سونگمین : بخاطر من و هیونجینه نه ؟؟؟
هیون ؛ اوهوم ... حدس میزدم .. ما اصلا نمیخواستیم بهت فشاری وارد کنیم تصمیم گرفتیم بهت بگیم تا خودت انتخاب کنی
پسرا خیلی عادی نگاتون میکردن .. فهمیدی اونا هم همه چی رو میدونن
چان : من بهشون گفتم اینکار و کنن .. شایدم اشتباه کردم ..
+ نه نه نه ... ببخشید من نمیتونم ... امیدوارم موفق ترین خودتون باشید
و اومدی بیرون بغض شدیدی گلوت و چنگ میزد اما هیچ راه برگشتی برای خودت نذاشته بودی و باید با راهی که انتخاب کرده بودی کنار می اومدی
۸.۱k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.