ممنوعه ·⁺ 𝆹𝅥 ۫ ◍ ◎ ● ◐ ◑ ◒◔
#ممنوعه ·⁺ 𝆹𝅥 ۫ ◍ ◎ ● ◐ ◑ ◒◔
╾────┈•𔘓•┈────╼
پارت 1
راوی:
اون دختر ..
موهاش به رنگ سیاه بود ؛ داخل موهاش موهای قهوای رنگ هم داشت که بهترین ترکیب برای یه مو بود ؛ موهایی که از مادرش به ارث برده بود اونو بسیار زیبا کرده بود ..
البته فقط موهاش فوق العاده نبود، اون صورتی به زیبایی سفید برفی داشت مثل داستان ها ..
همه چیش بی نقص بود ..
اینا همه به خاطر مادرش بود زیبایش به خاطر اون مهربونیش مثل اون با حوصله بودنش هم به خاطر وجود مادرش بود ..
اون حتی یه درصد هم شبیه پدرش نبود ..
اون یه الهی زیبایی بود ..؟!
ولی کی اهمیت میداد اونا دیگه نبودن ...
دخترشون تنها بود ، درسته بزرگ شده بود ولی به زور خرجشو در میآورد ..
سعی میکرد زندیگشو درست کنه ولی سخت بود ..
داشت دنبال کار میگشت تا بتونه لاقل یکم دیگه زندگی کنه ..
اون فقط 16 سالش بود ، این همه سختی یکم براش زیاد بود .. شاید فقط اون بود که میتونست این همه سختی رو تحمل کنه...
اون بالاخره تونسته بود یه کار پیدا کنه ..
╾────┈•𔘓•┈────╼
پارت 1
راوی:
اون دختر ..
موهاش به رنگ سیاه بود ؛ داخل موهاش موهای قهوای رنگ هم داشت که بهترین ترکیب برای یه مو بود ؛ موهایی که از مادرش به ارث برده بود اونو بسیار زیبا کرده بود ..
البته فقط موهاش فوق العاده نبود، اون صورتی به زیبایی سفید برفی داشت مثل داستان ها ..
همه چیش بی نقص بود ..
اینا همه به خاطر مادرش بود زیبایش به خاطر اون مهربونیش مثل اون با حوصله بودنش هم به خاطر وجود مادرش بود ..
اون حتی یه درصد هم شبیه پدرش نبود ..
اون یه الهی زیبایی بود ..؟!
ولی کی اهمیت میداد اونا دیگه نبودن ...
دخترشون تنها بود ، درسته بزرگ شده بود ولی به زور خرجشو در میآورد ..
سعی میکرد زندیگشو درست کنه ولی سخت بود ..
داشت دنبال کار میگشت تا بتونه لاقل یکم دیگه زندگی کنه ..
اون فقط 16 سالش بود ، این همه سختی یکم براش زیاد بود .. شاید فقط اون بود که میتونست این همه سختی رو تحمل کنه...
اون بالاخره تونسته بود یه کار پیدا کنه ..
۷.۱k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.