☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡part_¹³ঔৣ͡ ͜
خیلی قشنگ شده بود محوش شدم
ات: این یکی دیگه خوبه
جونگکوک:.....
ات: هییی جونگکوک... الووو
فروشنده: مثل اینکه داماد محو عروس شدن
ات: هوییی عنتر نگا چی میکنی
جونگکوک: ها... هیچی فقط تو تنت قشنگه..... یعنی قشنگ شدی... وای چی دارم میگم
ات: آ... آها.. مرسیم(خجالت)
جونگکوک:(تو ذهنش) به خودت بیا کوکپبه خودت بیا تو نباید بهش علاقه پیدا کنی فهمیدی
ات: خب دیگه تمام باید بریم کد و شلوار تو رو بگیریم زود باششششش
جونگکوک: باش
رفتیم سمت مغازه کت و شلوار و رفتم تو منم گفتم بزار جونگکوک و اذیت کنم
ات: خب وایسا برات بردارم
جونگکوک: خودم...
ات: من میارم
جونگکوک: باشه
ات ویو
کت و شلوار های زیادی انتخاب کردم یکیشون گشم و گرفت برشداشتم تا آخر سر بدم به کوک یهو رفتم تو پرو و تمام کت و شلوار هارو پرت کردم تو بفلش و رفتم
ات: بپوششون و بیا
جونگکوک: یااااا چخبره
ات: زود
جونگکوک ویو
کلی کت و شلوار بودن شروع کردم پوشیدن ولی ات همش ایراد میگرفت میگفت رنگش خوب نیست یا ایراد های دیگه دیگه تموم شده بود
جونگکوک: تموم الان میام
ات: نه یکی مونده بیا بگیر
جونگکوک: بده
گرفتمش و پثشیدم این یکی قشنگ بود
جونگکوک: برم عوضش کنم ات
ات:....(محو جذابمون شده)
جونگکوک: اتتتتتت.... الووووو
ات: ها... ها... نه خیلی قشنگه همین خیلی قشنگه
جونگکوک: باش میرم لباسم و عوض کنم
ات: باش
ات ویو
وایی خدا چقدر جذاب شده بود عررررر.... عه گی دارم میگم مثل این دخترا که دنبالش میرن شدم به خودتتت بیاااا
جونگکوک: اومدم
ات: باش
دیگه رفتیم لباسا رو گرفتیم و بقیه وسایل هم. گرفتیم و گذاشتیمشون تو ماشین
ات:وایی مردم گرسنمه
جونگکوک: بریم رستوران
ات: آره
جونگکوک: باش
رفتیم سمت رستوران رسیدیم نشستیم گارسون اومد غذا سفارش دادیم و. منتظر موندیم تا بیاد بعد چند دقیقه غذا اومد خوردیم و رفتیم سمت خونه بعد چند مین رسیدیم پیاده شدیم کوک هم داشت چیزا رو میاورد منم رفتم تو ساعت 4بود یعنی 5ساعت داشتیم خرید میکردیم همه تو حال بودن داشتن حرف میزدن منم رفتم خودمث پر کردم رو مبل یک نفره
ات: وایی خدا مردم چقدر خسته شدم بدنم ایی
جونگکوک: بد نگذره من دارم همه چیزا رو میارم
ات: وظیفته
جونگکوک: دیگه نمیتونم
کوک چیزا رو گذاشتم وسط عمارت و رو اون یکی مبل لش کرد
جونگکوک و ات: آخیششش
+(خنده)
م/ا: خسته نباشید
جونگکوک: مرسی
☆͜͡part_¹³ঔৣ͡ ͜
خیلی قشنگ شده بود محوش شدم
ات: این یکی دیگه خوبه
جونگکوک:.....
ات: هییی جونگکوک... الووو
فروشنده: مثل اینکه داماد محو عروس شدن
ات: هوییی عنتر نگا چی میکنی
جونگکوک: ها... هیچی فقط تو تنت قشنگه..... یعنی قشنگ شدی... وای چی دارم میگم
ات: آ... آها.. مرسیم(خجالت)
جونگکوک:(تو ذهنش) به خودت بیا کوکپبه خودت بیا تو نباید بهش علاقه پیدا کنی فهمیدی
ات: خب دیگه تمام باید بریم کد و شلوار تو رو بگیریم زود باششششش
جونگکوک: باش
رفتیم سمت مغازه کت و شلوار و رفتم تو منم گفتم بزار جونگکوک و اذیت کنم
ات: خب وایسا برات بردارم
جونگکوک: خودم...
ات: من میارم
جونگکوک: باشه
ات ویو
کت و شلوار های زیادی انتخاب کردم یکیشون گشم و گرفت برشداشتم تا آخر سر بدم به کوک یهو رفتم تو پرو و تمام کت و شلوار هارو پرت کردم تو بفلش و رفتم
ات: بپوششون و بیا
جونگکوک: یااااا چخبره
ات: زود
جونگکوک ویو
کلی کت و شلوار بودن شروع کردم پوشیدن ولی ات همش ایراد میگرفت میگفت رنگش خوب نیست یا ایراد های دیگه دیگه تموم شده بود
جونگکوک: تموم الان میام
ات: نه یکی مونده بیا بگیر
جونگکوک: بده
گرفتمش و پثشیدم این یکی قشنگ بود
جونگکوک: برم عوضش کنم ات
ات:....(محو جذابمون شده)
جونگکوک: اتتتتتت.... الووووو
ات: ها... ها... نه خیلی قشنگه همین خیلی قشنگه
جونگکوک: باش میرم لباسم و عوض کنم
ات: باش
ات ویو
وایی خدا چقدر جذاب شده بود عررررر.... عه گی دارم میگم مثل این دخترا که دنبالش میرن شدم به خودتتت بیاااا
جونگکوک: اومدم
ات: باش
دیگه رفتیم لباسا رو گرفتیم و بقیه وسایل هم. گرفتیم و گذاشتیمشون تو ماشین
ات:وایی مردم گرسنمه
جونگکوک: بریم رستوران
ات: آره
جونگکوک: باش
رفتیم سمت رستوران رسیدیم نشستیم گارسون اومد غذا سفارش دادیم و. منتظر موندیم تا بیاد بعد چند دقیقه غذا اومد خوردیم و رفتیم سمت خونه بعد چند مین رسیدیم پیاده شدیم کوک هم داشت چیزا رو میاورد منم رفتم تو ساعت 4بود یعنی 5ساعت داشتیم خرید میکردیم همه تو حال بودن داشتن حرف میزدن منم رفتم خودمث پر کردم رو مبل یک نفره
ات: وایی خدا مردم چقدر خسته شدم بدنم ایی
جونگکوک: بد نگذره من دارم همه چیزا رو میارم
ات: وظیفته
جونگکوک: دیگه نمیتونم
کوک چیزا رو گذاشتم وسط عمارت و رو اون یکی مبل لش کرد
جونگکوک و ات: آخیششش
+(خنده)
م/ا: خسته نباشید
جونگکوک: مرسی
۹.۲k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.