فیک(??Why you)پارت(70)
ا/ت:یکمی استراحت کنم بهتر میشم. لبخند*
نامجون:نگاه نگران ولی با لبخند ملیح*
جین بلند شد و گفت*
جین:بابا اینجوری که شما ا/ت رو دوره کردین بدبخت از کمبود اکسیژن ودا نگفته خیلیه یکمی دورشو خالی کنین بچه مردمو نابود کردین
جین اومد جلو و بازو ا/ت رو با لطافت گرفت و گفت*
جین:بیا کمکت کنم ببرمت بالا ،یکمی استراحت بکنی اوکی میشی .چشمک*
ا/ت:ممنون.خنده*
جین به ا/ت کمک کرد تا راه و از پله ها بالا بره*
اعضا نشستن روی صندلی ها*
تهیونگ:این دختر یهو چش شد؟
جیهوپ:تو این چند وقتی اینجا بودیم ندیدم درست حسابی غذا بخوره،موندم این بشر چطوری زنده مونده
جونگ کوک با آرامش داشت چایش رو میخورد*
تهیونگ داشت با چپ چپ به جونگ کوک نگاه میکرد*
تهیونگ:برادرم یوقتی به جاییت برنخوره از این همه دلواپسیت
جونگ کوک:نگران نباش اوکیم
بعد جونگ کوک بلند شد ،رفت طرف اتاقش و لباساشو با یه کت و شلوار مشکی عوض کرد و رفت*
تهیونگ:واقعا تو....این بشر چرا ایطوریه؟؟؟؟؟هوففف ولش صحبت کردن فایده ای نداره
نامجون:باید یه فکری بکنیم بابات این قضیه اینجوری که ا/ت داره پیش میره اوضاع خیلی خطرناک میشه
جیهوپ:اهوم....مثلاََ......
شوگا:بریم یچیزی از بیرون بخریم براش
اعضا:ها؟
شوگا:بریم یچیزی بخریم براش
اعضا:ها؟
شوگا:هیچی ولش
اعضا :آها
جیهوپ:هییی صبر کن ببینم تو الان برای ا/ت نگران شدی؟؟؟
شوگا:چه ربطی داره نمیتونم نظری بدم؟؟
جیهوپ:نه داداش منظورم این نبود که
نامجون:راستی جیمین کجاست؟؟.روبه تهیونگ*
تهیونگ:قبل از اینکه جین ا/ت رو ببره اتاقش اینجا بود نمیدونم یهو کجا غیبش زد
نامجون:اهوم.تو فکر*
ویو جین و ا/ت*
جین وقتی که ا/ت رو رسوند دمه در اتاق گفت*
جین:خوب خوب دختر جون،همین الان میری استراحت کنی تا توپ توپ بشی که تانکم نتونه از جات تکونت بده موجیو توام مواظب ا/ت باش اوکی
موجیو:اوکی
ا/ت:چشم جین شی.خنده*
ا/ت:میرم تا یه سوپ خوشمزه و ناناز برای یه دختر ناناز درست کنم
ا/ت:ممنون جین شی.لبخند*
جین:هی میدونم ،هیچکس نمیتونه دست به سینه فردی که چنین صورت هندسامی داره بزنه (دیگه خودتون جین واقعی رو تصور کنین😂)
ا/ت:بله بله پس چی .خنده*
ا/ت میخواست وارد اتاقش بشه که....*
جین:خودتو اذیت نکن تا بهت فشار بیاد اینطوری بشی ،میدونم به چی فکر میکنی ......
ا/ت روشو برگردوند سمت جین *
جین: فقط اینو میتونم بهت بگم که عجله نکن توی فهمیدن ....
و جین شروع کرد به رفتن و در عین راه رفتن گفت*
جین:چون همه چی آشکار میشه ،تاحالا دیدی که ماه پشته ابر بمونه؟؟
و در آخر از اون راهرو عبور کرد و رفت*
ا/ت:نگاه*
ا/ت:...........نه....نمی مونه.لبخند*
رفت توی اتاق*
ویو اعضا*
جین:پیاز
جیهوپ:نداریم
جین:رشته سوپ
جیهوپ:نداریم
جین:گوشت
جیهوپ:نداریم
جین:ربه گوجه....نگو نه که الان دیوارو گاز میگیرم!
جیهوپ:خوب نداریم چی بگم!
جین:پس اون مرتیکه موز نما چی میریزه تو اون کیسش ؟؟؟
جیهوپ:هیونگ آخه تو تاحالا تو این مدت دیدی جونگ کوک خونه باشه چه برسه چیزی بخوره؟؟
جین:بخدا که اون بچه فتوسنتز میکنه ،به مولا که اون بچه فتوسنتز میکنه.احساس افسوس و قرقر کردن*
خوب خوب چون نتم دیروز مشکل پیدا کرد نتونستم پارت جدیدو بزارم
خوب دیدین که هرطور شده انجامش دادم پس................
نامجون:نگاه نگران ولی با لبخند ملیح*
جین بلند شد و گفت*
جین:بابا اینجوری که شما ا/ت رو دوره کردین بدبخت از کمبود اکسیژن ودا نگفته خیلیه یکمی دورشو خالی کنین بچه مردمو نابود کردین
جین اومد جلو و بازو ا/ت رو با لطافت گرفت و گفت*
جین:بیا کمکت کنم ببرمت بالا ،یکمی استراحت بکنی اوکی میشی .چشمک*
ا/ت:ممنون.خنده*
جین به ا/ت کمک کرد تا راه و از پله ها بالا بره*
اعضا نشستن روی صندلی ها*
تهیونگ:این دختر یهو چش شد؟
جیهوپ:تو این چند وقتی اینجا بودیم ندیدم درست حسابی غذا بخوره،موندم این بشر چطوری زنده مونده
جونگ کوک با آرامش داشت چایش رو میخورد*
تهیونگ داشت با چپ چپ به جونگ کوک نگاه میکرد*
تهیونگ:برادرم یوقتی به جاییت برنخوره از این همه دلواپسیت
جونگ کوک:نگران نباش اوکیم
بعد جونگ کوک بلند شد ،رفت طرف اتاقش و لباساشو با یه کت و شلوار مشکی عوض کرد و رفت*
تهیونگ:واقعا تو....این بشر چرا ایطوریه؟؟؟؟؟هوففف ولش صحبت کردن فایده ای نداره
نامجون:باید یه فکری بکنیم بابات این قضیه اینجوری که ا/ت داره پیش میره اوضاع خیلی خطرناک میشه
جیهوپ:اهوم....مثلاََ......
شوگا:بریم یچیزی از بیرون بخریم براش
اعضا:ها؟
شوگا:بریم یچیزی بخریم براش
اعضا:ها؟
شوگا:هیچی ولش
اعضا :آها
جیهوپ:هییی صبر کن ببینم تو الان برای ا/ت نگران شدی؟؟؟
شوگا:چه ربطی داره نمیتونم نظری بدم؟؟
جیهوپ:نه داداش منظورم این نبود که
نامجون:راستی جیمین کجاست؟؟.روبه تهیونگ*
تهیونگ:قبل از اینکه جین ا/ت رو ببره اتاقش اینجا بود نمیدونم یهو کجا غیبش زد
نامجون:اهوم.تو فکر*
ویو جین و ا/ت*
جین وقتی که ا/ت رو رسوند دمه در اتاق گفت*
جین:خوب خوب دختر جون،همین الان میری استراحت کنی تا توپ توپ بشی که تانکم نتونه از جات تکونت بده موجیو توام مواظب ا/ت باش اوکی
موجیو:اوکی
ا/ت:چشم جین شی.خنده*
ا/ت:میرم تا یه سوپ خوشمزه و ناناز برای یه دختر ناناز درست کنم
ا/ت:ممنون جین شی.لبخند*
جین:هی میدونم ،هیچکس نمیتونه دست به سینه فردی که چنین صورت هندسامی داره بزنه (دیگه خودتون جین واقعی رو تصور کنین😂)
ا/ت:بله بله پس چی .خنده*
ا/ت میخواست وارد اتاقش بشه که....*
جین:خودتو اذیت نکن تا بهت فشار بیاد اینطوری بشی ،میدونم به چی فکر میکنی ......
ا/ت روشو برگردوند سمت جین *
جین: فقط اینو میتونم بهت بگم که عجله نکن توی فهمیدن ....
و جین شروع کرد به رفتن و در عین راه رفتن گفت*
جین:چون همه چی آشکار میشه ،تاحالا دیدی که ماه پشته ابر بمونه؟؟
و در آخر از اون راهرو عبور کرد و رفت*
ا/ت:نگاه*
ا/ت:...........نه....نمی مونه.لبخند*
رفت توی اتاق*
ویو اعضا*
جین:پیاز
جیهوپ:نداریم
جین:رشته سوپ
جیهوپ:نداریم
جین:گوشت
جیهوپ:نداریم
جین:ربه گوجه....نگو نه که الان دیوارو گاز میگیرم!
جیهوپ:خوب نداریم چی بگم!
جین:پس اون مرتیکه موز نما چی میریزه تو اون کیسش ؟؟؟
جیهوپ:هیونگ آخه تو تاحالا تو این مدت دیدی جونگ کوک خونه باشه چه برسه چیزی بخوره؟؟
جین:بخدا که اون بچه فتوسنتز میکنه ،به مولا که اون بچه فتوسنتز میکنه.احساس افسوس و قرقر کردن*
خوب خوب چون نتم دیروز مشکل پیدا کرد نتونستم پارت جدیدو بزارم
خوب دیدین که هرطور شده انجامش دادم پس................
۷.۳k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.