پارت 6
& اون ازدواج کرده
_چی یعنی چی این چطور ممکنه مگه نگفتی دوستت داره و میخواد باهات ازدواج کنه پس اون چطور با یکی دیگه ازدواج کرده ها (با داد)
&😭😭😭😭😭😭😭
_نه نه ببخشید دخترم نباید سرت داد میزدم اشکالی نداره هوم آروم باش
&پدر هق هق 😭 😭 😭 هقهق
# چیشده ایملدا خواهری حالت خوبه چیشده ها
_ جیمین مواظب خواهرت باش من برمیگردم
# باشه
جیمین ویو
به ایملدا نگاه کردم ایملدا خواهری چرا داری گریه میکنی هوم نمیخوای بهم بگی
&جیمین من من امروز وقتی رفتم پیش جونگ کوک دیدم اون اون
# دوباره زد زیر گریه بهم بگو چیشده
& اون....
# همه چیز رو بهم گفت وقتی اینا رو شنیدم از تعجب چشام گرد شد و عصبانی شدم
اون جونگ کوک چطور جرئت کرده من من نشونش میدم چطور جرئت کرده با تو همچین رفتار کنه ها
& جیمینا آروم باش من نمیخوام دیگه بهش فکر کنم میخوام با تو پدرم و بچم زندگی خوبی داشته باشم
# چی بچ بچه
& تو نمیدونستی
# ایملدا تو بارداری
& آره
# پس حالا باید چیکار کنیم اون جونگ کوک با این حال تو رو ول کرده
& نه جیمین نمیخوام دیگه بهش فکر کنم لطفا دیگه به این موضوع فکر نکن
پایان فلش بک
با صداهای بلندی که از بیرون میومد بیدار شدم
& این دیگه چیه اوففف
از اتاقم اومدم بیرون رفتم پایین باز یونگجه و جیمین داشتن دعوا میکردن هر دو درست مثل بچه ها رفتار میکردن رفتم جلوتر و گوش هر دوتاشون رو گرفتم
& باز که شما دو تا دعوا میکنید هاااا من رواز خواب بیدار کردید واسه لینا
$ای یا ایملدا گوشم
# اونی درد میکنه
& بزار درد بگیره اشکال نداره
# اونی همش خطای اونه
$ نخیرم خطای خودته
&خدا شما دوتا آدم نمیشد گوششون رو ول کردم همین الان از هم عذر خواهی کنید
# اونی
&گفتم همین الان
$عذر میخوام
# منم عذر میخوام
& آها خوبه پدرم کجاست
$ رفته بیرون شب میاد
&بهتره ناهار رو بخوریم اجوما غذا آمادست
اجوما آره دخترم من الان سفره رو میچینم
&منم میرم به هیون می سر بزنم شما شروع کنید
رفتم بالا در اتاق دخترم رو باز کردم به پرستارش گفتم بره غذا بخوره منم رفتم پیشش نشستم و بغلش کردم دختر مامان چطوره هوم
اینگه اینگه
خدایا نگاه کن تو چرا انقدر کیوتی درست مثل پدر.....
&پدرت هم آنقدری کیوت بود عزیزم میدونی تو درست شبیه پدرتی ای کاش پدرت هم الان اینجا بود مطمئنم اونم خوشحال میشد اون بچه ها رو خیلی دوست داشت 😥🙂🙂🙂🙂🙂
_چی یعنی چی این چطور ممکنه مگه نگفتی دوستت داره و میخواد باهات ازدواج کنه پس اون چطور با یکی دیگه ازدواج کرده ها (با داد)
&😭😭😭😭😭😭😭
_نه نه ببخشید دخترم نباید سرت داد میزدم اشکالی نداره هوم آروم باش
&پدر هق هق 😭 😭 😭 هقهق
# چیشده ایملدا خواهری حالت خوبه چیشده ها
_ جیمین مواظب خواهرت باش من برمیگردم
# باشه
جیمین ویو
به ایملدا نگاه کردم ایملدا خواهری چرا داری گریه میکنی هوم نمیخوای بهم بگی
&جیمین من من امروز وقتی رفتم پیش جونگ کوک دیدم اون اون
# دوباره زد زیر گریه بهم بگو چیشده
& اون....
# همه چیز رو بهم گفت وقتی اینا رو شنیدم از تعجب چشام گرد شد و عصبانی شدم
اون جونگ کوک چطور جرئت کرده من من نشونش میدم چطور جرئت کرده با تو همچین رفتار کنه ها
& جیمینا آروم باش من نمیخوام دیگه بهش فکر کنم میخوام با تو پدرم و بچم زندگی خوبی داشته باشم
# چی بچ بچه
& تو نمیدونستی
# ایملدا تو بارداری
& آره
# پس حالا باید چیکار کنیم اون جونگ کوک با این حال تو رو ول کرده
& نه جیمین نمیخوام دیگه بهش فکر کنم لطفا دیگه به این موضوع فکر نکن
پایان فلش بک
با صداهای بلندی که از بیرون میومد بیدار شدم
& این دیگه چیه اوففف
از اتاقم اومدم بیرون رفتم پایین باز یونگجه و جیمین داشتن دعوا میکردن هر دو درست مثل بچه ها رفتار میکردن رفتم جلوتر و گوش هر دوتاشون رو گرفتم
& باز که شما دو تا دعوا میکنید هاااا من رواز خواب بیدار کردید واسه لینا
$ای یا ایملدا گوشم
# اونی درد میکنه
& بزار درد بگیره اشکال نداره
# اونی همش خطای اونه
$ نخیرم خطای خودته
&خدا شما دوتا آدم نمیشد گوششون رو ول کردم همین الان از هم عذر خواهی کنید
# اونی
&گفتم همین الان
$عذر میخوام
# منم عذر میخوام
& آها خوبه پدرم کجاست
$ رفته بیرون شب میاد
&بهتره ناهار رو بخوریم اجوما غذا آمادست
اجوما آره دخترم من الان سفره رو میچینم
&منم میرم به هیون می سر بزنم شما شروع کنید
رفتم بالا در اتاق دخترم رو باز کردم به پرستارش گفتم بره غذا بخوره منم رفتم پیشش نشستم و بغلش کردم دختر مامان چطوره هوم
اینگه اینگه
خدایا نگاه کن تو چرا انقدر کیوتی درست مثل پدر.....
&پدرت هم آنقدری کیوت بود عزیزم میدونی تو درست شبیه پدرتی ای کاش پدرت هم الان اینجا بود مطمئنم اونم خوشحال میشد اون بچه ها رو خیلی دوست داشت 😥🙂🙂🙂🙂🙂
۶۲.۲k
۱۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.