مردی

مردی خانه ای زیبا با حیاطی
پر از درختان میوه داشت
در همسایگی او مردی حسود منزل
داشت و همیشه سعی می کرد اوقات
او را تلخ کند و بنحوی او را آزار دهد
همسایه خوب یک روز صبح که خواست
از در خانه خارج شود دید یک سطل پر
از زباله کنار در است فهمید که مال مرد
حسود همسایه است پس سطل را تمیز
کرد و آن را از میوه های حیاط خود پر
کرد تا برای همسایه ببرد
وقتی همسایه صدای در زدن او را
شنید خوشحال شد و پیش خود فکر
کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است
وقتی در را باز کرد مرد میوه های
تازه را به او داد و گفت:
هرکس آن چیزی را با دیگری
قسمت میکند که از آن بیشتر دارد.

#کلبه_مهربانی🌱
#دختری_از_جنس_خورشید☀️

#آموزنده#معنوی#داستان_کوتاه#مفید#عبرت_انگیز
دیدگاه ها (۱۷)

انسان بودن

اگر

فلورانس

همیشه

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

مکاشفه:دیدم مردی با عبا و کلاه کیپا(کلاه یهودیان) مرا ندا دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط