Sweet sin
Sweet sin
Part⁹
"۴ جولای ۱۹۸۲ عمارت کیم تهیونگ"
_ هی بچه.. داری از حدت میگذری اگه به مزخرفاتت ادامه بدی شاید نتونم جیمین شی قبلی باشم.
لبخند تلخی زد، جیمین عم تهدیدش کرده بود درست مثل پدرش..انگار گذشته داشت تکرار میشد. پدرشم همینجوری تهدیدش کرده بود و حاصلش یه گذشته تلخی بود که براش باقی مونده بود.
_ همین الانشم نیستی.
جیمین کلافه چنگی به موهاش زد و بدون حرفی وارد سرویس شد و جونگکوک بار آخر خودشو توی آینه براندار کرد و به سرعت اتاقشو ترک کرد..
با تندی از پله ها پایین رفت و عمارت رو بدون توجه به داد تهیونگ ترک کرد و سمت در خروجی حیاط عمارت رفت.
_ شما نمیتونین بدون اجازه آقای کیم عمارت رو ترک کنین.
به مردای روبرو نگاهی انداخت و لبخند کجی زد.
_ من اجازمو گرفتم آقایون..حالا از راهم بکشین-..
با شنیدن صدای تهیونگ از پشت سرش حرفش نصفه موند و به سمت صدا برگشت.
_یادم نمیاد بهت اجازه داده باشم جئون!
+ مگه قرار بود ازت اجازه بگیرم کیم؟
از توعه..
با حرص نفسی کشید و چشماشو بست و حرفشو خورد.
_ از منه چی ها؟ چت شده تو جئون؟!
+ میخای بدونی چم شده آره؟
_ آره.. آره میخام بدونم تو چت شده.. به چه دلیل فاکی ای از دیشب سرد شدی و الانشم که اینجوری رفتار میکنی.
+ به خاطر اینکه..
نفسی کشید و فاصله بینشون رو کم کرد و در عین حال که حرفاشو با بغض به زبون میاورد به سینه مرد روبروش مشتاشو میکوبید.
_ چون توعه عوضی یه دختربچه معصوم رو کشتی.. فقط..فقط به خاطر اینکه این باند لعنتیت لو نره و گیر نیوفتی.. به خاطر اینکه اینقد بی رحمی.
تهیونگ مچ دست جونگکوکو گرفت و بهش خیره شد.
_ چرا برات مهمه که من بی رحم باشم ها؟
من رئیس یه باند مافیایی ام امکان داره که بی رحم نباشم و چون اون یه بچه بود ازش بگذرم؟
جونگکوک نمیتونستم از اون فاصله نزدیک به چشمای مرد روبروش خیره بشه پس سرشو به سمت دیگه ای چرخوند و جوابی نداد.
که اینبار تهیونگ با صدای بلندتری گفت.
_ ازت پرسیدم چرا برات مهمه؟؟ باید دوباره تکرار کنم تا جواب-..
که حرفش توسط جونگکوک قطع شد.
_ چون من احمق میخواستم دلمو به توعه عوضی ببازم.
مچ دستشو از حصار دست تهیونگ خلاص کرد و به شونه اش ضربه آرومی زد و به سرعت به عمارت برگشت.
Part⁹
"۴ جولای ۱۹۸۲ عمارت کیم تهیونگ"
_ هی بچه.. داری از حدت میگذری اگه به مزخرفاتت ادامه بدی شاید نتونم جیمین شی قبلی باشم.
لبخند تلخی زد، جیمین عم تهدیدش کرده بود درست مثل پدرش..انگار گذشته داشت تکرار میشد. پدرشم همینجوری تهدیدش کرده بود و حاصلش یه گذشته تلخی بود که براش باقی مونده بود.
_ همین الانشم نیستی.
جیمین کلافه چنگی به موهاش زد و بدون حرفی وارد سرویس شد و جونگکوک بار آخر خودشو توی آینه براندار کرد و به سرعت اتاقشو ترک کرد..
با تندی از پله ها پایین رفت و عمارت رو بدون توجه به داد تهیونگ ترک کرد و سمت در خروجی حیاط عمارت رفت.
_ شما نمیتونین بدون اجازه آقای کیم عمارت رو ترک کنین.
به مردای روبرو نگاهی انداخت و لبخند کجی زد.
_ من اجازمو گرفتم آقایون..حالا از راهم بکشین-..
با شنیدن صدای تهیونگ از پشت سرش حرفش نصفه موند و به سمت صدا برگشت.
_یادم نمیاد بهت اجازه داده باشم جئون!
+ مگه قرار بود ازت اجازه بگیرم کیم؟
از توعه..
با حرص نفسی کشید و چشماشو بست و حرفشو خورد.
_ از منه چی ها؟ چت شده تو جئون؟!
+ میخای بدونی چم شده آره؟
_ آره.. آره میخام بدونم تو چت شده.. به چه دلیل فاکی ای از دیشب سرد شدی و الانشم که اینجوری رفتار میکنی.
+ به خاطر اینکه..
نفسی کشید و فاصله بینشون رو کم کرد و در عین حال که حرفاشو با بغض به زبون میاورد به سینه مرد روبروش مشتاشو میکوبید.
_ چون توعه عوضی یه دختربچه معصوم رو کشتی.. فقط..فقط به خاطر اینکه این باند لعنتیت لو نره و گیر نیوفتی.. به خاطر اینکه اینقد بی رحمی.
تهیونگ مچ دست جونگکوکو گرفت و بهش خیره شد.
_ چرا برات مهمه که من بی رحم باشم ها؟
من رئیس یه باند مافیایی ام امکان داره که بی رحم نباشم و چون اون یه بچه بود ازش بگذرم؟
جونگکوک نمیتونستم از اون فاصله نزدیک به چشمای مرد روبروش خیره بشه پس سرشو به سمت دیگه ای چرخوند و جوابی نداد.
که اینبار تهیونگ با صدای بلندتری گفت.
_ ازت پرسیدم چرا برات مهمه؟؟ باید دوباره تکرار کنم تا جواب-..
که حرفش توسط جونگکوک قطع شد.
_ چون من احمق میخواستم دلمو به توعه عوضی ببازم.
مچ دستشو از حصار دست تهیونگ خلاص کرد و به شونه اش ضربه آرومی زد و به سرعت به عمارت برگشت.
۳.۰k
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.